به گزارش ایمنا، فیلم "دارکوب" روایت زنی معتاد به نام مهسا(سارا بهرامی) است که برای گرفتن پول از همسر سابق خود(امین حیایی) متوجه دروغ او در رابطه با مردن فرزندشان میشود. اتفاقی که سالها پیش باعث جدایی آنها از یکدیگر شده است.
آنچه در ابتدا باعث تازگی و جذابیت فیلم میشود حضور زنی معتاد به عنوان شخصیت اصلی فیلم است. نقشی دشوار که اگرچه سیمرغ بلورین بهترین نقش اول زن را برای صاحبش به ارمغان آورده اما چنگی به دل نمیزند. او که همچون دارکوب بر درخت زندگی همسر سابقش "روزبه" میکوبد تا لانهای در آن بسازد، با تیپ و لحن تکراری و صیقل نیافته خیلی زود مخاطب را دلزده و کلافه میکند.
درخت بیهرس روایت
صحنههایی که در آن وضعیت زندگی و اشتغال مردم فرودست جامعه به تصویر کشیده شده بیشتر به برنامههای مستند مبارزه با مواد مخدر شبیه است؛ مثل آنچه در پارک و محل زندگی مهسا به چشم میآید.
تصاویری مثل بازی کودکان در محیطهای امن و تمیز بالای شهر و خفقان کوچههای تنگ و کثیف محلات پایین در پس اعتراض به اختلاف طبقاتی، آنگونه که باید جای خود را در کلیت فیلم پیدا نمیکند. این تقابل ناقص الخلقه در دارکوب، ناگزیر کارگردان را ملزم به افزودن برخوردهایی دم دستی کرده است. دلسوزی زنان خانه قمرخانم برای یکدیگر بهرغم دعوا و کشمکشهای مداومشان، یا استشهاد پُرکردن همسایههای روزبه برای شکایت از او با وجود آنکه او را نمیشناسند از این دست کنشهایِ خام است تا مصداق آن حرف تکراری شود که "بالای شهر همسایه از همسایه بیخبر است."
حکایت تاریک از رنج دور
در "دارکوب" جایی برای ارایه تصاویر بدیع و احساسی که میتواند قلابی برای جذب مخاطب و همذات پنداری او با شخصیتها باشد دیده نمیشود. فیلم در نمایش زندگی شیرین خانوادۀ شخصیت مرد و زندگی تلخ شخصیت زن به شدت به کلیشه دچار شده و با صحنههایی مثل جشنتولد و جلب توجهات زیاد دختربچۀ داستان، مزاحمتهای پیدرپی مهسا برای روزبه و همسرش، شرایط زندگی در پایینشهر و ناامنی حاکم برآن(شبیه آنچه برای نیلوفر در پارک بلبل اتفاق میافتد)، از عجله و عدم نزدیکی سازندگانش به موضوع حکایت دارد.
تکنیکهای بلاتکلیف
از دیگر آسیبهای فیلم، لانگ شات و کلوزآپهای متعدد و بیمورد، و حرکات سرگیجهآور دوربین روی دست است که به منظور دور و نزدیک ساختن مخاطب به صحنه موفق عمل نمیکند. ورود آدمها، تصاویر و تنشهای اضافی، شبیه آدمهای خانۀ قمرخانم، برادر مهسا، حضور جمشید هاشمپور در نقش دلال بچه و اعتراضهای والدین در مهدکودک و همسایههای روزبه، جملگی بر ناکامی در ایجاد خرده روایتها بیش از پیش صحه میگذارند.
زنان بی زندگی
از موضوعات قابل تامل در آخرین اثر سینمایی "بهروز شعیبی" توجه به جامعۀ زنان آسیب دیده و بیپشتوانه در فضایی مسموم است که قربانیان اصلی خشونت و بیتوجهی را تشکیل میدهند. مسالهای که در همۀ جوامع پیشدرآمد بسیاری از معضلات دیگر بوده و هست. زنانی رها شده در کنار مردانی با رفتارهایی غیر انسانی. از خشونت و سوء استفادههای گوناگون آنان از زنان گرفته تا آنچه در شخصیت روزبه به اوج خود میرسد(ابتدا طرد مهسا و دور کردن فرزندش از او با دروغ و نیرنگ و در نهایت طرح نقشهای برای از میان برداشتنش.)
"دارکوب" فیلمی اجتماعی است که در کنار اعتیاد و فقر به اختلاف طبقاتی، دختران فراری، خرید و فروش نوزاد، ناامنی و مسایلی از این نوع میپردازد، اما پرداختی که به دلیل شناخت سطحی و دورادور سازندگان نسبت به آن، هرگز به سوژه نزدیک نمیشود و همچنین عدم تعیین ردهبندی سنی برای فیلم از دیگر ایراداتی است که از سهلانگاری و عدم ایجاد تمهیدات لازم نشات میگیرد.
نظر شما