به گزارش خبرنگار ایمنا، مریم معینی، نویسندهای است که پس از بازنشستگی، نوشتن را آغاز کرده، آنهم به گفته خودش با شروعی که ندای اولش را خدا به گوشش رسانده است. سالها پیشازاین به کربلا میرفته و سردرگم بوده که پسازاین همهسال دوری، چگونه حق این سفر را ادا کند. دست به نوشتن خاطراتش میزند و نتیجهاش سفرنامهای میشود که برایش، یادگاری از کربلا است. کسانی که برای اولین بار سفرنامه را خواندند، تشویقش میکنند که حیف است خاطراتی را که به این زیبایی نوشتی، به چاپ نرسانی و این میشود اولین قدم برای مسیر نویسندگیاش.
به مناسبت برگزاری کارگاه نقد رمان این نویسنده با حضور علیرضا محمودی ایرانمهر به همت کانون داستاننویسی «بهانه روایت» با همکاری موسسه فرهنگی ادبی روایت کلک خورشید، به گفتوگو با او در باب کتاب اخیرش و همچنین نظراتش درباره ادبیات، جنگ و زندگی پرداختیم.
چه شد که در مسیر نوشتن قدم گذاشتید؟
از سال ۸۲ بود که نویسندگی را بهصورت حرفهای شروع کردم. مدتی گذشت و پس از انتظار فراوان، راهی سفر کربلا شدم. نمیدانستم که حق این سفر را چگونه باید بیان کنم، پس دست به نوشتن خاطرات سفرم زدم. نتیجهاش سفرنامهای شد با نام «با من به عتبات عالیات بیایید» که در سال ۸۴ به چاپ رسید. سال ۸۶ هم اولین رمانم را با عنوان «چه کسی باید افتخار کند» به چاپ رساندم.
اثر اخیرم نیز که دومین فعالیت من درزمینهٔ رمان است، با عنوان «من عاشق افسانه نیستم» بهتازگی توسط نشر سوره مهر به چاپ رسید.
موضوع محوری اثر اخیرتان چیست؟
اثر اخیرم در خصوص موضوع جنگ پرداختشده و بهزعم خودم، نگاهی متفاوت به مقوله جنگ دارد و مانند بسیاری از آثار دیگر در خصوص رشادتها، قهرمانیها و دلاوریها نیست. در هر دو رمان من، سعی شده به عقبه جنگ و زیرلایههای آن ازلحاظ روانی پرداخته شود تا مرور آسیبهای فیزیکی آن.
برای خلق این اثر چه مسیری را طی کردید؟
پیش از هر چیز به مطالعه آثار بسیاری پیرامون جنگ و همچنین تماشای فیلمهای زیادی با این محوریت پرداختم. نگاه غالب به جنگ در این آثار، نگاهی به موقعیت عینی و فیزیکی است، برای مثال، ذکر جزئیات و نحوه مدیریت عملیات و مسائلی از این قبیل. برخلاف نگاهی که در این آثار بود، من بههیچوجه به دنبال اینگونه اطلاعات و ارائه آنها به خواننده نبودم، بلکه سعی من بر آن بود که جهان شخصیتی را بازگو کنم که در جنگ شرکت کرده و پس از بازگشت از جنگ، نگاهش را نسبت به این پدیده توصیف میکند. در یک بیان ساده میتوان گفت رمان درباره تأثیرات روانی جنگ بر روی یک رزمنده است.
با توجه به آشنایی کشور با پدیده جنگ و وجود بسیاری از رزمندگان آن دوره در جامعه کنونی، آیا شخصیت و همچنین وقایع داستان شما، الگوبرداری از شخصیت بهخصوصی بوده است؟
من شخصیت داستان خود را در جهان عینی دیدهام، اما صرفاً به دریافت سوژه از وی بسنده و مابقی پرداختها و درواقع ماجرای داستان را خودم خلق کردهام.
چه شد که از نوشتن سفرنامه به نوشتن رمان روی آوردید؟
پس از بازگشت از کربلا و نوشتن خاطرات خود از این سفر، همایشی با عنوان «راهیان نور» برگزار شد که محمود حکیمی، نویسنده و مترجم، نیز به آن دعوتشده بود. درمجموع هفده نفر بودیم و اکثراً درباره راهیان نور نوشته بودیم. در میانه این همایش بود که آقای حکیمی درخواست کرد که اگر کسی، نوشتهای در این خصوص همراه دارد، بخواند. من هم از کارهای خودم برایشان خواندم و با ابراز نظر ایشان مبنی بر اینکه نوع نثر من با ادبیات داستانی هماهنگی بسیار دارد، تشویق به قلمزدن در این حوزه شدم.
بهعنوان نویسندهای که در خصوص پدیدههایی اجتماعی مانند جنگ قلمزده و همچنین با توجه به سفرنامهتان، در خصوص ادبیات آیینی هم فعال بوده، چه نظری در خصوص ادبیات و سازوکار آن دارید؟
به نظر من، اولین کارکرد ادبیات، لذت بردن است. من برای نویسنده، رسالتی بهعنوان مصلح اجتماعی متصور نیستم و لزومی نمیبینم که نویسنده لزوماً به دنبال تغییر و تحول باشد، بلکه اگر نویسنده، تمام همت خود را بر آن متمرکز کند که خواننده در مواجهه با اثر لذت ببرد و همچنین جهان تازهای را از طریق اثر تجربه کند، به نتیجههای دلخواه خود در سایر زمینهها نیز خواهد رسید.
بهعنوان نویسنده، تأثیری را که خواننده در برخورد با اثر شما با آن مواجه میشود، چگونه ارزیابی میکنید؟
گمان میکنم خوانندهای که این اثر را بخواند، با افقی دیگر از زندگی مواجه خواهد شد و متوجه خواهد شد که یک تصمیم میتواند زندگی را از هم بپاشد یا موجب سازندگی شود. درواقع بابیانی ساده میتوان گفت که خواننده، تجربهای از زندگی را از طریق اثر به دست خواهد آورد و از طریق آن، میتواند به زندگی به شیوهای متفاوت و بهتر نگاه کند، چراکه شخصیت این داستان، به هر دلیل اعم از ارزشهای خودش یا جو محیطی که در آن قرار داشته، تصمیمی میگیرد و پیامدهای آن تصمیم را نیز متحمل میشود.
از برنامههای آینده خود در حوزه ادبیات بگویید.
در حال کار بر روی یک مجموعه داستان کوتاه هستم که خوشبختانه یا متأسفانه، محوریت موضوعی آنهم درباره جنگ است و بازهم سعی شده تا به پدیده جنگ از دیدگاه متفاوتی نگاه شود و این بار به بررسی تأثیر جنگ بر زنان، زندگی آنها و همچنین توصیف جنگ از دیدگاه آنان پرداختهشده است.
نظر شما