به گزارش خبرنگار ایمنا، در این مراسم اصغر دادبه، استاد فلسفه دانشگاه تهران به ایراد سخنانی درخصوص جایگاه رفیع جمشید مظاهری در عرصه ادبیات ایران پرداخت و گفت: هنگامی که خبر دردناک فوت استاد جمشید مظاهری را شنیدم این شعر را به یاد آوردم: "بر زبانم رفت که حدیث مرگ تو باور نمیتوانم کرد".
وی ادامه داد: اکنون به دنبال این ناباوری به یک سوال پاسخ خواهم داد که چرا از مرگ برخی افراد بسیار اندوهگین میشویم و نمیخواهیم فوت آنها را باور کنیم؟
این استاد فلسفه ادامه داد: پاسخ این سوال از دو منظر فردی و جمعی قابل بررسی است. نگاه فردی؛ نگاه یأس فلسفی است که می گوید انسان در این جهان تنهاست و خود او باید جهانش را بسازد. استاد مظاهری از دسته انسانهایی بود که زندگی را برای خود تعریف کرده بود؛ او مردانه ایستاده بود، همانگونه که همه معلمان ایستادهاند.
دادبه افزود: تنها عقل نیست که در ما حکومت میکند بلکه احساسات هم عقل را تحت تأثیر قرار میدهد و حکمی ویژه دارد. باباطاهر میگوید آیا این جهان بهترین جهانی است که خدا ساخته یا بهتر از این هم میشد ساخت؟ توجیه پاسخ به این سؤال یک کلمه است: "مرگ"، دوبیتی های عاطفی باباطاهر از این هم گویاتر است.
وی ادامه داد: بشر در مواجهه با مرگ از خود می پرسد که اگر خداوند مرگ را برای بشر قرار داده است، پس بیداد چیست؟ به خصوص مرگ عزیزانی که مفید بودهاند. اما بشر حق دارد که از پیش برای کاروان رفته اندوهگین شود. باید گفت اندوه ما خواسته و ناخواسته چون استاد مظاهری به دنبال یأس فلسفی است.
وی با تاکید بر اینکه ایران برای استمرار حیات خود به دو گونه قنات نیاز دارد، گفت: یکی از این قنات ها، قنات آب است که حیات مادی کشور را تضمین می کند و برای ادامه حیاتمان نیازمند احیای آنها هستیم، اما قنات دوم حیات معنوی ایران، یعنی ادبیات است که جلوهگاه و نگهدارنده فرهنگ عظیم ما است و استاد مظاهری نمونه بارز احیاگر این قنات بود.
این استاد فلسفه بیان کرد: در روزگاری که نسخههای نوشته شده شاعرانی چون حافظ نبوده است مردم چقدر با حافظ مأنوس بودهاند و اکنون که نسخهها وجود دارد چقدر؟ چه کسی نگهدارنده اشعار آنها بوده است؟ در همین راستا میگویند فلان آدم سواد ندارد اما کمال دارد و این موضوع به برکت وجود شعر است، فضایی که به برکت معلمان عاشقی که عمرشان را میگذاشتهاند به وجود میآید.
دادبه اظهار کرد: قصه عشق قصه دیگری است؛ معلم عاشق کسی است که جز معلمی هزار کار دیگر میتوانسته انجام دهد، اما نخواسته که انجام دهد. لازم است کسانی همچون استاد مظاهری داشته باشیم تا بتوانیم برقرار بمانیم.
وی در رابطه با راه و منش استاد مظاهری و انس او با اصفهان اظهار کرد: من از قاعده صحبت میکنم نه استثناء. آیا حیف نیست که اصفهان نابود شود؟ اندوه بزرگ ما این است که به اندازه کافی جانشینانی برای افرادی چون استاد مظاهری وجود ندارد، به همین خاطر به جوانان توصیه میکنم هر کاری که قرار است را در مملکت خودتان انجام دهید، اگر تمام جهان را بگردید باز هم برای شما همه چیز اینجا در کشور خودتان است. بمانید و ارتباطی که استاد مظاهری با این فرهنگ داشت و راهی را که اینگونه معلمان ترویج میکنند دریابید.
جمشید مظاهری "جام جم" زمان ما بود
همچنین مهدی نوریان، استاد ادبیات دانشگاه اصفهان با بیان اینکه همه خود را عزادار مرگ استاد مظاهری می دانند و دانشجویان بسیاری با آموختن یک یا صدها کلمه متاثر از اندیشه های استاد هستند، گفت: مجموعه عواملی دست به دست هم میدهد تا شخصیتی همچون جمشید مظاهری شکل بگیرد. کتابهایی که خوانده بود، معاشران او و بسیاری از عوامل دیگر دست به دست هم داده بود که استادی همچون او به عنوان یک مرجع شناخته شود.
این استاد ادبیات اظهار کرد: استاد مظاهری چنان مرجعیتی داشت که وقتی از دنیا رفت احساس کردیم پشتوانهای را در زمینه علم و دانش از دست دادهایم، چراکه پاسخ سوالاتمان را کامل و با چندین منبع و مرجع میداد.
وی افزود: بسیاری از افراد فکر میکنند درس ادبیات حفظ کردنی است و افراد باید صرفا اسم شعرا و نویسندگان را حفظ کنند، اما چنین نیست و در این رشته «شناخت» از اهمیت بسیاری برخوردار است.
نوریان ادامه داد: استاد مظاهری همیشه در کتابخانهها حضور و با کتابها ارتباطی مستمر داشت، به کتاب فروشی می رفت، میسنجید، به دیگران معرفی میکرد، با دقت میخواند، حاشیه مینوشت و میشناخت و به همین خاطر هم هیچ گاه معلوماتش را فراموش نمیکرد.
وی افزود: ما نمونه «جام جم» را در وجود او دیدیم. به دلیل آگاهی و شناختی که در مسائل گوناگون داشت در زمینههای مختلف برای هر سؤالی پاسخ داشت. مگر جام جم چه بود؟ دل آگاه، ذهن روشن، قوه استنباط، هوش و حافظه قوی و بسیاری عوامل دیگر دست به دست هم داده بود که جام جم در دوران ما تکرار شود.
این استاد ادبیات اظهار کرد: استاد مظاهری به هیچ چیز جز کتاب دل نبسته بود. در جستجوی حقیقت بود و وقتش را صرف شناخت اصفهان کرده بود. باید گفت اصفهان هنگامی معنا پیدا میکند که آن را به عنوان بخشی از ایران در نظر بگیریم. باید ایران باشد تا اصفهان معنا یابد و استاد مظاهری دست پرورده فرهنگ ایران بود، همان فرهنگ درخشانی که همه شعرا داشتند و دلبسته ایران بودند.
نوریان تصریح کرد: به این خاطر که استاد مظاهری در اصفهان زندگی میکرد بیشتر اوقاتش را برای شناخت اصفهان قرار میداد و به همین خاطر در زمینه شناخت اصفهان مرجعیت پیدا کرده بود.
وی ادامه داد: ظرافت، طنزگویی و خوشمشربی او سبب شد کسانی که با او همنشین بودند این خلأ را احساس کنند و اکنون محروم از وجود چنین شخصیتی باشند. امیدواریم شاگردانش راهش را ادامه دهند.
این استاد دانشگاه گفت: لازم است به این نکته توجه کنیم که لااقل اگر کتاب نمیخوانیم، به کتابخانه برویم و کتاب ها را لمس کنیم و با آنها انس بگیریم. باید از این استاد درس گرفت، او همه عمر معلم بود و غیر از معلمی هیچ کار دیگری نکرده بود. راهش عشق بی پایان نسبت به ادب و فرهنگ ایران زمین و پرورش شاگردانی بود که امیدواریم جایش را پر کنند.
نظر شما