به گزارش خبرنگار ایمنا از شهرستان شهرضا، بسم الله میگوید و کرکره مغازه را بالا میزند. بازار هنوز خلوت است و راسته آهنگران خلوتتر. به جز یکی دو مغازه، بقیه هنوز کسب و کار را آغاز نکردهاند. یکی از رهگذران سوار بر دوچرخهای نزدیک میشود با دلنگ دلنگ زنگ دوچرخه سلامی میدهد و میگذرد و او با نگاهی مهربان لبخند زنان دستی به نشانه علیک بالا میآورد.
کارگاهی فرسوده که اگرچه قدیمی است، اما صفای استادکار و یگانه شاگردش گرمی خاصی به آن بخشیده است. تق تق، دنگ دنگ و هُرهُر آتش، اینها بیشترین صداهایی است که هر روز از مغازه «استاد حداد» شنیده میشود.
آهن تفته، پتک، انبر و آتش، همه ابزار کارش همینهاست؛ البته هرچه کار جلو میرود، ابزارهای جدید همچون تیشه و میخ و چکش هم نیاز است، از صبحگاهان تا غروب، آهن گداخته را بر سندان میکوبد تا نرم و حالتپذیر شود. استاد حداد که حالا گرد ایام موی سیاهش را سپید کرده، بیشتر از ۴۰ سال است که اینجا هم نوای چکش و آهن و سندان، کار میکند و کسب حلال میجوید.
دستان پینه بستهاش حکایت از سالیان سال کار با آهن و پولاد دارد و اکنون که دیگر بازوان قدرت ایام جوانی را ندارد، این تجربه سالهای کار است که بخشی از توان تحلیل رفته را جبران میکند، اما باز هم گاهی به گفته خودش کم میآورد.
سراپای مغازه را برانداز میکند و «یاعلی» گویان لباس از تن بیرون آورده و پیشبند چرمی که لباس کارش است، میپوشد. هوا سرد است و کوره هم خاموش؛ برای همین کمی سردش میشود، اما به زودی مغازه با گرمای کوره گرمتر میشود.
سبوی آبی در گوشه دیگری از کارگاه با کاسه کوچکی منقش به آیات قرآن که بر روی آن گذاشته شده و با یک نخ باریک به دسته کوزه، بسته شده است؛ از شیر آب کوچکی که در گوشهای از مغازه است، کوزه را پُر میکند و سرجایش میگذارد.
به سراغ کوره میرود و آن را روشن میکند، اولش حرارت اندکی دارد، اما بعد از مدت کوتاهی شعله میکشد و استاد را اندکی به عقب میراند. بازار شهرضا این روزها کمتر صدای کوره «چلنگری» را میشنوند و شاید هربار خاموشی آن را روشنایی دیگر، نباشد.
تکههایی از پولاد و آهن نیمساخته که از روزهای گذشته باقی مانده بود در دهانه کوره گذاشته شده را یکی یکی برمیدارد و خوب برانداز میکند؛ در نهایت دو تکه را انتخاب میکند و درون کوره میگذارد. ظاهرا این دو تکه آهن قرار است، تبدیل به دو عدد «تیشه» شود.
آهن اندک اندک تفته و سرخ میشود، عکس شعله آتش در چشمانش پیداست و همان گونه که به آتش مینگرد، سوار بر کشتی ایام به گذشتهای میرود که در این کارگاه ماهیانه دهها قطعه ابزارآلات آهنی و پولادی همچون مقار، اشکنه، درفش، جوالدوز، میخ طویله، نیمذرع بزازی، میخ سرکج، انبر و سیخ و سهپایهی آهنی، سیخانک، سنبه، زنجیر و قلم، منقل آهنی، چفتوریزه و تملیک ساخته میشد که حتی نام بسیاری از آنها برای مردم این عصر و زمان ناشناخته است.
البته چلنگرها از گذشته نعلهای کوچک مثل نعل الاغ و اسب و اشتر یا نعلهای پاشنه کفش و گیوه و میخهای مربوطه و نعلهای سوراخدار میخخور تا نعلهای سهپایهی میخ سرخود را نیز میساختند که از آنها نیز نام و نشانی نمانده است.
به خود که میآید آهن کاملا گداخته شده است با انبر بزرگی آن را برداشته و بر سندان میگذارد و با پتک کوچکی که دارد بر آن میکوبد، تق تق صدای پتکش همه راسته آهنگران بازار شهرضا را پُر میکند.
خودش میگوید از کارش راضی است و همان اندازه که نان حلالی سر سفره برده و توانسته عبادت خدا کند، شکرگزار است. گهگاهی تکه آهنی که بر سندان کوبیده را در ظرف آبی که در کنارش قرار دارد، میگذارد تا هم آهن اندکی بیاساید و هم خودش گلویی تازه کند. گاهی قطعات آهن را باید چندین بار در کوره بگذارد تا نرم شوند و بر آن بکوبد تا آنچه میخواهد از آن بسازد از همه اینها به عنوان شیرینی کارش یاد میکند و معقتد است: «درآمدی که برای آن زحمت کشیده شود با برکت است.»
آهنگری از دیرباز در فرهنگ عامه مردم ایران جایگاهی ویژه داشته است، چنانچه «کاوه» قهرمان اساطیری ایران، از همین جا بهپاخواست و تخت ضحاک را سرنگون کرد. آهنگری به دو شیوه سبک و سنگین انجام میشده که شیوه سبک آن «چلنگری» است. آهنگران همه انواع ادوات سنگین آهنی از شمیر و زره و سپر گرفته تا ادوات کشاورزی و دست افزارهایی همانند کارد و ساطور را میساختند، اما چلنگرها برای انجام کار، قطعات کوچکتر فلز بریده شده یا قطع شده به شکل مورد نظر را در کوره مینهادند تا داغ و کمی نرم شود؛ سپس تکه آهن را با انبر گرفته و روی سندان گذاشته و با چکش روی آن میکوبند تا شکل ابزار مورد نظر را بگیرد.
این کار به ظاهر ساده، اما طاقتفرسا است و گاه مستلزم آن بوده که بارها تکه فلز را در کوره نهند تا دوباره نرم شده و روی آن بکوبند. سادهترین و رایجترین دست افزارهای ساخت چلنگرها، بیل و کلنگ بوده که معمولا با قطعهای از چوب تراش خورده، متصل و قابل استفاده میشده است.
اصطلاح «آهن آبدیده» که از رایجترین عبارت های فرهنگ عامه است، از آهنگری وام گرفته و در چلنگری نیز کابرد دارد، چنانچه در این حرفه برای محکمتر شدن قطعه فلز، آن را در حالی که داغ است در آب میگذاشتند تا به اصطلاح، آبدیده شود.
کارگاههای آهنگری و چلنگری در بازار شهرضا، در کنار هم و در قسمتی تقریبا دور از سایر اصناف بوده که این مسئله به دلیل ماهیت پرسرو صدا و گاه خطرناک، این حرفهها است.
آخرین کارگاه چلنگری شهرضا را استاد «محمدحسن حداد» به سختی توانسته سرپا نگه دارد و شاید همین روزها باشد که او نیز همانند دیگر همصنفانش بازنشسته شود؛ اما اگر رمقی برای کار کرن نماند، چلنگری هم برای همیشه بازنشسته میشود و دیگر یاد و نامش را باید تنها در کتابهای تاریخ و گزارش و عکسهای خبرنگاران جست و جو کرد.
گزارش از: عباس صادقی، خبرنگار سرویس شهرستان ایمنا
نظر شما