به گزارش ایمنا، غلامحسین ابراهیمی دینانی، عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران و چهره ماندگار فلسفه در برنامه معرفت که از شبکه چهار سیما پخش می شد در تفسیر قسمت هایی از اثر خود، «هستی پرسش و پرسش از هستی» اظهار داشت: انسانی که در تاریخ زندگی می کند، می اندیشد. انسان خارج از تاریخ نیست. کسانی که به اصالت تاریخ باور دارند معتقدند که اندیشیدن انسان در واقع صدایی است که از درون تاریخ به گوش انسان می رسد.
وی افزود: انسان، بیان تاریخ است. اگر انسان نبود، تاریخ نبود. تمام موجودات در تاریخ هستند اما تاریخ را نمی فهمند. تاریخ نگار هم نیستند. تنها موجودی که تاریخ را می فهمد و آن را تفسیر می کند، انسان است.
دینانی ادامه داد: اگر اندیشیدن صدای تاریخ است و تاریخ روح دارد، آیا روح در تاریخ است یا روح، تاریخ را اداره می کند؟ عده ای روح تاریخ را درون تاریخ می دانند. روحی که در درون تاریخ است محکوم به تاریخ است در حالی که روح باید تاریخ را اداره کند. اگر روح تاریخ، تاریخ را هدایت کند، باید بیرون از تاریخ باشد نه در درون تاریخ.
عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران عنوان کرد: آنها اگر بپذیرند که روح در ورای تاریخ است عالم معنی را باور می کنند. عالم، عالم معنی است. این روح تاریخ در عالم معنی است که گسترده است و تاریخ را حرکت می دهد و هدایت می کند.
این استاد دانشگاه اظهار داشت: اگر بگویند روح در درون تاریخ است، این یک نوع پوزیتیویسم ماتریالیسم است و ماده گری است. روح نمی تواند در درون تاریخ باشد.
عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران خاطرنشان کرد: همه موجودات در تاریخ اند اما صدای تاریخ را نمی شنوند. انسان، صدای تاریخ را می شنود. این صدا از ورای تاریخ، از درون تاریخ به گوش انسان می رسد. این منشأ اندیشه است و انسان تنها موجودی است که می اندیشد و با اندیشیدن استنباط می کند، با استنباط، استنتاج می کند و با استنتاج به نتیجه می رسد و تا عالم تکنیک پیش می رود.
وی تصریح کرد: حکما و فلاسفه در طول تاریخ برای انسان ویژگی های زیادی را بر شمردند. چند چیز است که گفته شده اما توضیح داده نشده است. غیر از ویژگی های شناخته شده، چند ویژگی دیگر در انسان است. یکی از این ویژگی ها این است که می تواند خودش را در جای دیگری قرار دهد. می تواند در عالم فرض و اندیشه به جای دیگری فرض کند. هیچ حیوانی، نباتی، جمادی نمی تواند این کار را انجام دهد. خصلت دوم انسان این است که وقتی در آئینه به خود نگاه می کند می داند که خودش است ولی هیچ حیوانی وقتی در آئینه به خودش نگاه می کند نمی داند که خود اوست. خصلت دیگر که خیلی عام و رایج است این است که انسان تنها موجودی است که می تواند باور داشته باشد.
دینانی افزود: آیا تغییر باور خوب است یا خیر؟ اگر کسی نتواند باور خود را تغییر دهد، دچار انجماد می شود و در حکم حیوان می ماند. انسان می تواند باور خود را اصلاح و تغییر دهد.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: اندیشیدن باور نیست، باور، نتیجه اندیشیدن است. چون می اندیشد باور می کند. وقتی به باور رسید در واقع به نتیجه اندیشه اش رسیده است. این باور خودش اندیشه دیگری است. هر باوری که انسان به آن برسد خود این باور سرآغاز اندیشه دیگری است. اندیشیدن پایان ندارد.
وی ادامه داد: انسان اراده می کند، از صبح تا شب یک اراده دارد، وقتی شما اراده کردید یک کار را به اتمام برسانید، این پایان اراده نیست. در اندیشه هم همینطور است. با رسیدن اندیشه به یک باور، اندیشه دیگری آغاز می شود.
دینانی با طرح این سوال که صدای هستی چیست، گفت: صدای هستی لزوماً صوت نیست. انسان تنها موجودی است که می گوید من هستم. مثلاً کسی که حرف نمی زند آیا نمی داند که کیست؟ اگر نمی دانم که هستم ولو اینکه به زبان نیاورم این دانستن من از هستی خودم، صدای هستی است. همین که می دانم هستم، این صدای هستی است. گاهی به زبان می آورم و می گویم من هستم که این صوت است و گاهی هم نمی گویم. دانستن، صدای هستی است.
وی با بیان اینکه فقط انسان می تواند بگوید من هستم، تصریح کرد: اولین «من هستم» سخن حق تعالی است. حق تعالی فرمود «انی انا» «من هستم» خداوند به زبان اولوهیت و حتی در کتب الهی فرمود من هستم. چون خداوند فرمود، انسان هم مظهر خداوند است می گوید من هستم. انسان برای اینکه مظهر جلال است می تواند بگوید من هستم برای اینکه هم شهوت و غضب دارد هم فضیلت و کمال.
عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران تأکید کرد: انسان به حکم اینکه هم دارای فضائل است و هم توان شهوت و غضب در آن وجود دارد، فراگیر است. اگر انسان فقط فضائل و کمال داشت و توان شهوت و غضب نداشت محدود می شد. برای اینکه محدود و فراگیر نشود، هم فضائل و کمالات می تواند داشته باشد و هم می تواند شهوت و غضب داشته باشد. از این جهت می گوید من هستم.
دینانی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: انسان به حکم فراگیری و حکم اینکه مراتب هستی را می شنود، نیستی را نیز می شنود. موجودات ممکن است نیست و معدوم شوند و از بین بروند اما موجودات به نیستی فکر نمی کنند اما تنها موجودی که به نیستی نیز می اندیشد انسان است، زیرا مظهر هستی است و هستی را می داند. انسان چون هستی شناس است نور را می فهمد. حیوانات هم نور حسی را می فهمند اما انسان نور حسی جهل و ظلمت را هم می شناسد. جهل، ظلمتی است بدتر از ظلمت شب.
وی در پایان خاطر نشان کرد: عدم و نیستی ظلمت است. در نیستی چیزی مشخص نیست پس یک ظلمت، نیستی و عدم است. نیستی ظلمت است، جهل و نادانی هم ظلمت است. رفتن نور ظاهری هم ظلمت است. انسان سه ظلمت و تاریکی را می شناسد و سه نور را. نور وجود، نور علم و آگاهی، نور محسوس یعنی نور برق و چراغ را می شناسد و چون سه نور را می شناسد سه ظلمت و تاریکی را هم می شناسد.
نظر شما