خبرگزاری ایمنا-گروه شهرستان- فاطمه زمانی: هر ساله همزمان با ۲۵ نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان، جهان نارنجی پوش با آذر ماه هزار رنگ در هم می آمیزد تا به این بهانه؛ ایران نیز به این کمپین جهانی بپیوندد و چنین مسئله مهمی را در خود به چالش بکشد.
آمارها درباره خشونت علیه زنان در ایران موجب می شود که فعالان حوزه زنان، بعضی از نمایندگان زن مجلس و کارشناسان جامعهشناسی نسبت به این موضوع هشدار دهند.
یکی از بزرگترین و مهمترین پژوهشها درباره خشونت علیه زنان در ایران، یک طرح ملی است که در اواخر دولت هشتم و توسط دفتر امور اجتماعی وزارت کشور و مرکز مشارکت امور زنان ریاست جمهوری اجرا شد. آمارهای همین طرح ملی نشان میدهد که ۶۶ درصد زنان ایرانی از اول زندگی مشترکشان حداقل یکبار مورد خشونت قرا گرفتهاند.
این آمار و ارقام نه تنها در طی سال های اخیر بیشتر شده است، بلکه شاهد رواج انواع جدیدی از خشونت علیه زنان نیز در کشور نیز هستیم.
زنان در همه دوران زندگی خود ممکن است با خشونت روبهرو شوند. علاوه بر همسر، پدر، برادر و حتی فرزندان پسر نیز میتوانند به زن خشونت روا دارند.زنان در زندگی خود ۴ شکل خشونت شامل فیزیکی، روانی، اقتصادی و جنسی را تجربه می کنند.
خشونت فیزیکی، همانطو که از نامش پیدا است، شیوه های آزار و اذیت جسمانی، ضرب و جرح، کشیدن مو، سوزاندن، گرفتن و بستن، زندانی کردن، اخراج از خانه، کتک کاری مفصل، محروم کردن از غذا، سیلی، لگد و مشت زدن، کشیدن و هل دادن، محکم کوبیدن در، به هم زدن سفره و میز غذا و شکستن اشیای منزل را شامل می شود که این نوع خشونت ممکن است برای همه زنان بدون توجه به نوع تحصیلات، نژاد و وضعیت خانوادگی روی دهد.
خشونت فیزیکی بارزترین نوع خشونت است. خصوصاً در اجتماع ما که هر هفته از بدبختیهای زنان، از اعضای بریده شده و بدنهای شکنجه شدهی شان میشنویم. این خشونت بیش از هر نوع دیگر در ذهنهای ما حک شده است. بدون شک خشونت فیزیکی یکی از آشکارترین و خطرناکترین نوع خشونت علیه زنان است که به گونههای متفاوت در اجتماع وجود دارد. خشونت فیزیکی میتواند شدید و یا خفیف باشد .آثار و علایم آن گاهی قابل دید و گاهی غیر قابل دید باشد. علاوه بر تاثیرات فیزیکی آن، خشونت جسمی علیه زنان پیامدهای ناگوار روانی و اثرات منفی در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی زنان نیز دارد.
خشونت فیزیکی اغلب باعث انزوا، افسردگی، ترس و خستگی روانی و عاطفی میشود.هرچند خشونت فیزیکی خطری جسمی و روانی بزرگی را برای زنان ایجاد میکند، اما زنان با خشونت لفظی و روانی نیز روبهرو اند که متاسفانه این خشونتها به ندرت بهعنوان خشونت پذیرفتهشده مورد پیگرد قرار میگیرند.
خشونتهای فیزیکی به ندرت فقط حمله به جسم زن اند و اکثراً با خشونت لفظی و روانی هم آمیخته می شود.خشونت روانی و لفظی نیازی نیست نشانی بر بدن زن بگذارد تا بهصورت درازمدت ذهن و روح او را ناآرام بسازد. بسیاری از مواقع دیدهایم که دشنام، تحقیر و گذاشتن القاب توهینآمیز جنسیتی بر زنان، چه از «فاحشه» خوانده شدن شان، چه در توهینی که در خانه زنان با آن روبهرو اند، تا حدی طبیعی محسوب میشوند.
زنان نه تنها از جانب بیگانههای آزاردهنده بلکه از طرف پدر، برادر، شوهر و نزدیکان شوهر مورد خشونت روانی قرار میگیرند. همین که ما فرزندان پسر را به دختر ترجیح میدهیم و به دختران خود از کودکی میگوییم که چیزی برای برادر شان شرم نیست، اما آنها حتی نباید بخندند، خشونت است.
علاوه بر آن، زنان به بهانههای متفاوت مورد خشونت فیزیکی قرار میگیرند. زنان نازا و زنانی که اولاد پسر ندارند، خشونت روانی را روزانه تجربه میکنند. زنانی که کار میکنند به بهانه این که از خانه بیرون شدهاند مورد خشونت لفظی و روانی قرار میگیرند.
این آزارها عوارض درازمدتی را بر اذهان و بدنهای زنان به جا میگذارند. افسردگی، ترس، اضطراب، دلتنگی، بیماری های جسمی و روحی را میتوان در افرادی که با خشونت روانی روبهرو اند مشاهده کرد.خشونتهای فیزیکی ممکن باعث عیوب جسمی و مشکلات روانی شوند اما خشونتهای روانی نیز باعث مفلوج شدن روان زنان، خانوادهها و اجتماع میشوند.
از طرفی اطفالی که شاهد خشونتهای روانی و فیزیکی علیه مادرانشان بودهاند نیز به ندرت میتوانند در آینده زندگی مشترک سالم داشته باشنددشنام و به کار بردن کلمات رکیک، بهانه گیری های پی درپی، داد و فریاد و بداخلاقی، بی احترامی، رفتار آمرانه و تحکم آمیز و دستور دادن های پی درپی، تهدید به آزار یا کشتن وی، تحقیر زن، قهر و صحبت نکردن وممنوعیت زن از ملاقات با دوستان و انجام فعالیت های اجتماعی از انواع خشونت های روانی است.این نوع خشونت موجب بروز روحیه پوچی یا خودنابودسازی، گریز از مشارکت اجتماعی و اضطراب در زنان می شود.
خشونت دیگری که بر علیه زنان صورت میگیرد، خشونت اقتصادی است. ندادن خرجی، سوءاستفاده مالی از زن و صدمه زدن به وسایل مورد علاقه از جمله موارد خشونت اقتصادی علیه زنان برشمرده می شود؛ به طوری که در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند.
مردان از استقلال مالی همسران خود جلوگیری و در اموال شخصی آنها دخل و تصرف می کنند و با ندادن خرجی خانه و پول کافی برای زنان مضیقه های مالی ایجاد می کنند. یا با تهدید به طلاق یا ازدواج مجدد از زنان بیگاری میکشند و از او در انجام امور و وظایفی که مربوط به او نیست همانند تیمار داری پدر یا مادر شوهر سوءاستفاده می کنند.
استفاده قهرآمیز بدون رضایت زن، اجبار در روابط زناشویی غیرمتعارف، عدم اجازه استفاده از وسائل پیشگیری از بارداری ناخواسته و بی توجهی به نیازهای جنسی زن از نمونه های خشونت جنسی علیه زنان است. زنانی که از جانب همسرانشان مورد خشونت قرار می گیرند پنج برابر بیشتر از سایر زنان در معرض آسیب های روانی و خطر خودکشی و شش برابر بیشتر در معرض اختلالات روانی قرار دارند.
برخلاف تصور عموم، حتی دنیای مدرن نیز خشونت علیه زنان را کم نکرده که بیشتر نیز کرده است. تجارت و بهره برداری جنسی از زنان، فروش دختران جوان و نوجوان از سوی پدران فقیر به مراکز فساد و رونق بازار فیلم های غیراخلاقی را باید به عنوان مصادیقی از خشونت مدرن علیه زنان یاد کرد.
شکل دیگری از خشونت بر علیه زنان وجود دارد که در پوسته ظاهری آن نشانی از خشونت را نمی توان یافت. این نوع خشونت متاسفانه با سرعت بسیار فزاینده ای در حال گسترش است و آن به راه افتادن موج گسترده ای از سلائق و ترجیح های مردانه است که در آن یک مدل خاص تعریف می شود و از زنان انتظار می رود تا حد ممکن به آن مدل نزدیک شوند حتی و برای دست یابی به آن دست به اقدامات خطرناک بزنند.
رواج انواع مختلفی از جراحی های زیبایی، برند شدن یک نوع تیپ بدنی خاص و الزام ها و فشارهای اجتماعی برای شبیه شدن به آن، بهره برداری های سود جویانه از بدن زنان در حوزه تبلیغات و جذب مشتری، بهره کشی و سوء استفاده های مالی، انسانی و فرهنگی از اشتغال و فعالیت های مدنی زنان از جمله این خشونت های مدرن است.
در جهانی که یک روز چاقی مد می شود و یک روز لاغری، یک روز بینی سر بالا و یک روز چشم گربه ای و مواردی از این قبیل، زنان نخستین گروهی هستند که به دلیل ترس از طرد شدن و دوست داشته نشدن قربانی این سلائق می شوند.
پدر سالاری و مرد سالاری که در گذشته به زورگویی، محدود کردن و آزار و اذیت زنان اطلاق می شد، در جهان امروز شکل نوینی به خود گرفته و آن بهره برداری از زنان برای کسب لذت بیشتر در مردان و رونق بازار ها و تجارت هایی است که مردان عهده دار آن هستند.
این مسئله که در قالب خوش خط و خال" آزادی زنان" مطرح می شود در واقع شیوه نوینی از اسارت است که در آن زنان باید از خود دست بکشند و در میان انبوه وظایفی که بر دوش دارند مدام نگران این باشند که بدنشان چگونه است و آیا شانس پذیرش دارند یا نه؟
به عبارتی دیگر؛ در جهان امروز زنان در حین این که باید همسر، مادر، کدبانو، خانه دار، فداکار، بساز و قانع باشند لازم است شاغل، فعال، امروزی ، با کلاس، ثروتمند، دارای اندام خاص القا شده از سوی تبلیغات جهانی و در یک کلمه ملکه نیز باشند تا زن خوب محسوب شوند و این به معنای آن است که انتظاراتی فراتر از توان، طبیعت و ذات زنانگی به روی شانه های زنان سنگینی می کند.
در این میان، مردان که به خیال خود از کلیشه های سنتی و کهنه درباره زنان رها شده و خود را روشنفکر می پندارند، بدون آن که خود متوجه باشند، به سوی خشونتی پنهان علیه زنان روی آورده اند.
لازمه "زن زندگی" بودن که در گذشته به کد بانویی، وفاداری، فرزند آوری، توان اداره زندگی، سیاست داشتن، قناعت، نجابت و مواردی از این قبیل خلاصه می شد اکنون در شبکه های مجازی و واقعیت به رنگ مو، مدل ابرو، تیپ بدنی، تن صدا و نوع حرف زدن تغییر الگو داده است.این موضوع به معنای پایین آوردن زن به نازل ترین ارزش وجودی او، محدود کردن زن به جنس و ساختار بدنی و نادیده گرفتن انبوه استعدادها، قابلیت ها و توانایی های اوست؛ هر چند که در گذشته نیز سلطه افکار سنتی همواره زن را سرکوب کرده است.
با فراگیر شدن شبکه های اجتماعی، خشونت سنتی علیه زنان تغییر شکل داده و امروزه موج گسترده ای از تبلیغات علیه جنس زن در این شبکه ها به چشم می خورد. انتشار مطالب ، جک ها و فیلم های مختلف با عناوینی چون" دختر است دیگر" و یا " به این می گویند زن زندگی" بار دیگر جنسیت مونث را تحقیر نموده و همان کلیشه ها و افکار متحجرانه با قالبی نوین ادامه پیدا کرده است.
مسئله مهم دیگر، بی هویتی و سردرگمی زنان در جهان ارزش ها و ضد ارزش های امروز است.
مردانی که دلشان برای نوع خاصی از آرایش یا تیپ بدنی غنج می رود ومد گرایی و به روز بودن را در سطح عام تایید می کنند و آن را مایه مباهات می دانند، برای زنان و دختران خودشان همان را ننگ می دانند و بیرون نیامدن از خانه، آرایش نداشتن و آراسته نبودن را تجویز می کنند. این مردان به خصمانه ترین روش زن را دچار سردرگمی می کنند و این زمینه را برای تشویش روانی زنان به وجود می آورد.
آن دسته از مردانی که چشم هایشان در خیابان ها همچون ویترین متنوعی از اندام ها و پوشش های زنانه است، از یک سو زنان را مورد سرزنش قرار داده که با بدنشان آن ها را به بیراهه می کشانند و از سویی دیگر طوماری بلند از سلائق شخصی خود را به همسر خود دیکته می کنند که شبیه ترین فیزیک را به زنان ویترینش داشته باشد و اینجاست که زن چه رنج ها و برچسب ها و ترس هایی که متحمل نمی شود تا همچنان ملکه مرد خود باقی بماند.
این مسئله برای بسیاری از دختران جامعه نیز وجود دارد. از دختران دنیای قدیم که سهم گوشت غذایشان کمتر از پسران خانواده بود و هیچ اختیار و جایگاهی نداشتند تا دختران امروز که سلائق مردانه و سونامی وحشتناک تبلیغات، معنای زن بودن را برایشان در حد اندام های دست کاری شده مصنوعی پایین آورده است حاکی از آن است خشونت علیه زنان نه تنها کمتر نشده است بلکه هر روز شیوه های نوینی برای استمرار آن طراحی می شود.
با این تفاسیر روشن است که خشونت علیه زنان سطح گسترده ای از موضوعات را در بر می گیرد و تنها به خشونت های فیزیکی که در اولین مرحله به ذهن افراد خطور می کند محدود نمی شود.
تاسف بارتر آن که در جهان مدرن امروز که همواره ادعای انسانیت و صلح دارد، هنوز هم صورت های کبود و دندان های ریخته و جسد های رها شده زنان به وفور مشاهده می شود و این یعنی در این زمینه هم بوی بهبود از جهان نمی آید.
نکته قابل تامل آن که در بررسی خشونت علیه زنان نباید از فرهنگ و دین جوامع مختلف غافل شد، چرا که نگاه بسیاری از فرهنگ ها و ادیان به زن تحقیر گونه و بر عکس نگاه برخی دیگر نیز ارزشمند و محترمانه است.
حال باید قدری به فکر فرو رفت آن هنگام که اسلام دختران را از زنده به گور کردن رهایی بخشید و پیامبر رحمت و مهربانی، زن را گل و ریحان نامید، چرا در جامعه اسلامی همچنان بر علیه زنان خشونت روا داشته می شود و چگونه است که وقتی آموزه های اسلام همواره به روز و راهگشا است باز هم شاهد اعمال خشونت علیه زنان در کشور هستیم؟
نظر شما