صحنه‌هایی زیبا اما خالی از حس

«یک قناری یک کلاغ» مخاطب دلداده می خواهد. مخاطب شاعر می خواهد. مخاطبی که در گیر و دار اختلاس و پولشویی و بحران آب و جنگ های جهانی پی در پی هنوز در سرش هوای پرواز هست و هوای عشق بازی!

به گزارش ایمنا، اصغر عبداللهی کهنه کار نوشتن است. ید طولایی در قصه گفتن و فیلم نامه نوشتن دارد و زبردستی اش در نوشتن بر کسی پوشیده نیست. او اولین فیلم بلند سینمایی اش با نام «یک قناری یک کلاغ» را با بازی هنگامه قاضیانی و حبیب رضایی جلوی دوربین برده و این فیلم در حال حاضر در گروه هنر و تجربه در حال اکران است.  

«یک قناری یک کلاغ» ایده خوبی دارد. پیرنگ اصلی فیلم همان کهن الگوی از دست رفتن یک رابطه و تبدیل یک عشق به نفرتی عمیق است، اما اصغر عبدالهی سوژه درستی انتخاب کرده است و در فیلم نامه هم پرداخت بدی انجام نداده اما در مرحله ساخت و تصویربرداری...!

فیلم نامه این فیلم از فیلم ساخته شده اش قوی تر، جسورتر و تو دل بروتر است که البته از سازنده اش بعید هم نیست. اصغر عبدالهی بعد از سال ها قلم زدن جرئت کرده و پشت دوربین نشسته است اما فیلم ساختنش به خوبی فیلم نامه نوشتن نیست.

صحنه های فیلم با داشتن مولفه های بصری بسیار زیبا از حس خالی اند. از آکسسوآر گرفته تا مکان خانه و بازیگران فیلم به لحاظ بصری کاملا بیننده را اغنا می کنند اما پرداخت فیلم آنقدر نقص دارد که می توان به نقل از مسعود فراستی گفت «فیلم در نیامده است!».

فیلم مملو از صحنه های لوکسی است که بی هیچ درگیری از کنار مخاطب می گذرند و اگر واقعا مشتری پر و پا قرص این مدل فیلم ها که به زعم خیلی از سینماگران دیگر تاریخش سرآمده، نباشی بی شک از اواسط فیلم حوصله ات سر می رود و مشغول خوردن چیپس یا پفک و یا وب گردی در گوشی تلفن همراه هوشمندت می شوی.

فیلم نامه اصغر عبدالهی یک نمونه شخصیت محور وفادار به سینمای علی حاتمی است اما در اجرا خیلی خیلی از علی حاتمی عقب می ماند. حتی عده زیادی از فیلم سازانی که معتقدند دیگر دوره شعر و شاعری در سینما به سر آمده و دیگر حرف زدن از عشق و گل و بلبل در سینما جایی ندارد هنوز نمی توانند از دیدن ده باره «مادر» و یا «دلشدگان» بگذرند، اما «یک قناری یک کلاغ» به شدت در ایجاد هم حسی و درگیری فکری مخاطب با فیلم عاجز است و حضور هنگامه قاضیانی گزیده کار و محبوب و حبیب رضایی با آن چهره گرم و گیرا هم کمکی به فیلم نکرده است. اکثر صحنه های فیلم مصنوعی اند؛ مثلا سکانس های آشپزی زن و حضور او در آشپزخانه انقدر دور و بی حس است که وقتی  مخاطب میز شام چیده شده را می بیند حتما در فکرش خواهد گفت عجب رستورانی بوده آن رستورانی که این غذاها را پخته و کاش آدرسش را بلد بودیم! انتخاب کارگردان در اتفاقات و صحنه های عاطفی رابطه زن و شوهر هم زیاد دلچسب و دقیق نیست. مثلا آن صحنه کشیدن نقاشی که بارها و بارها در فیلم های دیگر و البته با انتقال حسی بهتر دیده ایم.

در رابطه با بازی ها می شود گفت انقدر در اصل فیلم نامه و کارگردانی تردید و سردرگمی هست که قضاوت درباره بازی بازیگران سخت است، اما شاید بتوان گفت که از سابقه قاضیانی و جبیب رضایی برمی آید که تا جایی که کارگردان و قصه مجال بدهد از جان مایه می گذارند و اهل کم کاری نیستند.

موسیقی تیتراژ فیلم را شورا کریمی ساخته است که با صدای خوب هنگامه قاضیانی نقطه قوت فیلم است و باعث می شود سالن را با حس لطیفی از شدن، از بودن، از بخشیدن ترک کنی./

مینا میرباقری

کد خبر 324574

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.