به گزارش ایمنا، ساموئل خاچیکیان در سال ۱۳۰۳ در شهر تبریز به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی را در شهر تبریز طی کرد و سپس به همراه خانواده اش به تهران مهاجرت کرد. او از سنین کودکی شیفته هنر شد و در سن نه سالگی اولین شعرش را سرود و در چهارده سالگی نمایشنامه «سیویل» را به روی صحنه آورد. سپس توسط «ساناسار خاچاطوریان» تهیه کننده ارمنی وارد عرصه سینما شد و در سال ۱۳۳۱ اولین فیلم خود را با عنوان بازگشت کارگردانی کرد و گویی پس از آن بود که راه موفقیت در مقابل او هموار شد.
وی در طول قریب به ۵۰ سال فعالیت هنری، حدود ۴۰ فیلم را کارگردانی کرد و مهم ترین کارگردان سینمای ایران در فاصله سال های ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۴ محسوب می شود. پیشینه او به عنوان نویسنده، کارگردان تئاتر، تسلطش بر زبان انگلیسی و آشنایی با هنر نقاشی و موسیقی باعث شد که صاحب نگاه و سلیقه منحصربه فرد خود باشد.
نخستین ساخته های ساموئل خاچیکیان «بازگشت»، «دختری از شیراز» و «خون و شرف» بیشتر نشانگر تجربه های تئاتری اوست. خاچیکیان پس از مدتی به این نتیجه رسید که فیلم های پلیسی- جنایی، محمل مناسبی برای بازی با نور که یکی از علاقه مندی های او در تئاتر بود، در سینماست.
«چهارراه حوادث» فیلمی پرکشش با داستانی نیمه پلیسی که پیام اخلاقی واضحی نیز در این رابطه داشت. صحنه های تعقیب و گریز دزدها و پاسبان ها با توجه به بضاعت اندک سینمای ایران در آن سالها، خوب و قابل توجه از کار درآمده و نشان از تسلط تکنیکی کارگردان دارد. فروش مناسب این فیلم، خاچیکیان را در خلق فیلم های مورد علاقه خود یاری کرد و به فیلم های درخشانی همچون فریاد نیمه شب، دلهره و ضربت که پایه های اصلی سینمای وحشت در ایران به حساب می آیند، منجر شد.
فیلم «دلهره» درباره نویسنده داستان های جنایی است که خود و همسرش درگیر ماجراهایی اینچنینی می شود. خاچیکیان برای نخستین بار در این فیلم از نورهای تیز و زوایای دوربین نامتعارف بهره گرفت و از موسیقی به عنوان مکمل صحنه های دلهره آور فیلم استفاده کرد. فروش بی سابقه فیلم در کنار نقدهای مثبت نویسندگان سینمایی، به ساخت فیلم «ضربت» ختم شد که کیفیت بهتری از فیلم قبلی داشت. فیلم درباره مردی به نام «جمال» است که در نزاعی ناخواسته دوستش را کشته و در باغ خانه اش دفن کرده و همین امر ماجراهایی را برایش به وجود می آورد. کارگردان با بهره گیری از تجربیات پیشین از موسیقی و زوایای دوربین فیلمبرداری استفاده هوشمندانه ای جهت تعلیق بهره گرفته و به نتیجه خوبی نیز در این رابطه رسیده است.
با همه اینها خاچیکیان در ادامه فعالیت های سینمایی اش به تبعیت از فضای موجود در سینمای ایران به سمت ملودرام های خانوادگی رفت که اغلب آنها با توجه به عدم تسلط او بر این گونه سینمایی، ضعیف از کار درمی آمدند. این اتفاق تا سال های منتهی به انقلاب نیز ادامه داشت و تنها در معدودی از فیلم ها همچون کوسه جنوب، اضطراب و دیوار شیشه ای فقط سایه ای از خاچیکیان در آنها مشاهده می شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی چند سالی را بیکار بود و با فیلم «عقاب ها»، بازگشت مافوق تصوری به سینمای نوپای انقلابی ایران داشت. فیلمی حادثه ای با محوریت خلبان های نیروی هوایی کشور که برای نبرد عازم خاک عراق شده و با سقوط یکی از هواپیماها داستانی تازه آغاز می شود. خاچیکیان که تسلط خوبی روی مقوله مهمی به نام تدوین داشت، این فیلم را روی میز تدوین ساخته و با ترکیب صحنه های آرشیوی جنگ های هوایی با یکدیگر، نماهای جنگی فیلم را ساخت. فیلم با استقبال وسیعی در کشور روبرو شد و صف های طویلی جلوی گیشه ها بسته شد که «عقاب ها» را به پرمخاطب ترین فیلم تاریخ سینمای ایران مبدل ساخت. البته خاچیکیان در نیمه های کار بیمار شد و بخش های باقیمانده را شاگرد سابقش(امیر قویدل) کارگردانی کرد که با توجه به نزدیکی سبک کارشان، به یکدستی فیلم لطمه ای وارد نشد. خاچیکیان پس از موفقیت همه جانبه «عقاب ها» به سراغ ساخت فیلمی پلیسی به نام «یوزپلنگ» رفت و تمامی تلاش خود را برای ساخت فیلمی پلیسی با هویتی ایرانی به خرج داد که متاسفانه به علت ضعف های آشکار فیلمنامه به نتیجه مناسبی ختم نشد. از همین جا نیز روند نزولی فیلمسازی وی آغاز شد و به فیلم های ضعیفی همچون «چاووش»، «مردی در آینه» و «بلوف» منتهی شد. «چاووش» نمونه ای از سینمای موسوم به عرفانی است که به علت فیلمنامه ضعیف هیچگاه به مفهوم مورد نظر نزدیک نشده است. مردی در آینه که در سال های اولیه دهه ۷۰ ساخته شد، بازگشت دوباره فیلمساز کهنه کار به سینمای مورد علاقه اش است که در آن، زوایای خاص دوربین و موسیقی نقشی کلیدی داشته است. اما نکته مهمی که وی از آن غافل شد گذشت زمان، پیشرفت سینما و به تبع آن تماشاگران در چند دهه اخیر بود که به شلیک خنده آنها در سالن های سینما منجر شد. در واقع معماهای خاچیکیان در این فیلم از مدتها قبل حل شده و دیگر جذابیتی برای مخاطبان نداشت که در کنار آن باید از بازی های اغراق شده مهشید افشارزاده و رضا رویگری در نقش های اصلی فیلم یاد کرد. این اتفاق نیز به شکلی خفیف تر در رابطه با «بلوف» حتی با حضور گرم و دلنشین خسرو شکیبایی در نقش اصلی رخ داد. در اینجا نیز مخاطب جلوتر از قهرمان داستان حرکت کرده و خیلی زود سر از معماهای فیلم در می آورد با این حال به دلایل ذکر شده در بالا، تا پایان سرجای خود می نشیند.
ساموئل خاچیکیان در ۳۰ مهر سال ۱۳۸۰ در سن ۷۷ سالگی درگذشت.
نظر شما