بعضی‌ها موسیقی را با ویروس اشتباه گرفته‌اند!

«علی لطیف» آهنگساز جوان اصفهانی و خالق چهارشنبه های بتهوونی در گفتگو با ایمنا از وضعیت موسیقی اصفهان می گوید.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایمنا، چند هفته ای را مهمان «چهارشنبه های بتهوونی» بودم. علی لطیف که استواری سخنش خبر از دانش و تسلط زیادش در موسیقی می داد از سونات «مهتاب» بتهوون گفت و آثاری که در دوران ناشنوایی اش ساخته بود. در میان حرف هایش شوقی بود که من شاگرد کم سواد کلاس سرشار می شدم از «فا» و «ر» و «میم» و انرژی فوق العاده ای که تمام مسیر از آموزشگاه تا خانه را پیاده می رفتم و در وجودم خبری از خستگی نبود.

حالا که برای شنیدن حرف های ناگفته اهالی موسیقی اصفهان آستین ها را بالا زده ام، «علی لطیف» نخستین هنرمندی است که پای حرف هایش می نشینم و شما را هم از شنیدن آنها بهره مند می کنم. گفتگوی ما را در ادامه می خوانید...

برای شروع کمی از خودت بگو.

من علی لطیف هستم. متولد مهر ماه ۱۳۶۹ در اهواز، ۶ ساله بودم که به اصفهان آمدیم. علاقه ام به موسیقی از بچگی زیاد بود و بیشتر در زمینه موسیقی پاپ خلاصه می شد، ولی آرام آرام به موسیقی راک هم علاقه مند شدم. رشته تحصیلی ام در دبیرستان ریاضی‌فیزیک و در دانشگاه در هر دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد فیزیک بود. یک سال هم هست که ازدواج کرده ام و خیلی احساس خوشبختی می کنم.(با لبخند)

علایق اصلی من بعد از موسیقی کلاسیک، فلسفه، خصوصا فلسفه‌ هنر و زیبایی‌شناسی است. با ادبیات و علوم انسانی هم رابطه خیلی خوبی دارم. رمان های مورد علاقه ام معمولا روسی و آلمانی هستند و  مشتری پرو پا قرص داستایفسکی و کافکا هستم.

سر و کله موسیقی از چه زمانی در زندگی علی لطیف پیدا شد؟

راستش وقتی ۵، ۶ سالم بود یک کیبورد داشتم. خوب یادم هست که «فور الیزه‌» بتهوون تاثیر خیلی خوبی روی من داشت اما خب به خاطر شرایطی که داشتیم آن کیبورد را فروختیم و دیگر رابطه ام با این ساز قطع شد. یک دوره طولانی به هنر نقاشی علاقمند شدم و هنوز هم بسیار دوستش دارم. در آن سال ها ارتباطم با موسیقی فقط شنیدن آن بود که البته به واسطه‌ی سلیقه خانواده ام اغلب موسیقی خارجی گوش می دادم. اولین گیتارم را در سن ۱۳ سالگی خریدم. برای آموزش گیتار کلاس نرفتم و فقط از طریق شنیدن یاد گرفتم.

در زندگی ام دو شوک موسیقایی هم داشتم! شوک اول در ۱۵ سالگی ام بود که برای اولین بار سمفونی ۹ بتهوون را شنیدم، «موومان دوم مولتو ویواچی» بینهایت بر ذهن من اثر گذاشت و کماکان توی کل تاریخ موسیقی اثر مورد علاقه من محسوب می شود.

شوک دوم هم آهنگ «شاین آن یو کریزی دایامند» پینک فلوید بود که مرا عاشق گیتار الکتریک کرد. ۱۹ سالم بود که یک گیتار الکتریک خریدم و از روی دست دیوید گیلمور شروع به زدن قطعات پینک فلوید کردم.

در طی این مدت موسیقی کلاسیک را جدی تر دنبال می کردم. مخصوصا بعد از کتاب درک و دریافت موسیقی بود که عملا نگاه کردم و دیدم دیگر چیزی غیر از موسیقی کلاسیک گوش نمی دهم و شروع کردم به جمع آوری آرشیو و بیست سالم بود که اولین ساز پیانو را در زندگی ام خریدم.

پس به صورت تخصصی پیانو می زنی؟

ساز تخصصی ام پیانو است، هرچند که تسلط خوبی روی نوشتن برای خانواده سازهای زهی دارم.

تا امروز پای درس کدام استادها نشسته ای؟

یک دوره پیانو ۸ ماهه را نزد عماد نجفی و سه هفته فشرده دوره آهنگسازی را نزد دکتر مهدی حسینی گذراندم. فقط همین! باقی اش را هم خودآموزی کرده ام.

آهنگسازی را از کی شروع کردی؟

اولین باری که آهنگ ساختم ده دوازده روز بعد از روزی بود که اولین پیانوم را خریدم. ولی به طور رسمی از تابستان ۹۳ بود که کار با نرم‌افزار سیبلیوس را یاد گرفتم و نوشتن اتودهای قدیمی ام را شروع کردم.  

تا به حال در جشنواره های داخلی و یا خارجی شرکت کرده ای؟

در دو جشنواره خارجی شرکت کردم. یک جشنواره آهنگسازی برای پیانو بود که در آن دو اثر از من جزو آثار برگزیده انتخاب شد، اما متاسفانه برنده نشدم. اخیرا هم در یک فراخوان رکورد یکی از آثارم برای پیانو سولو پذیرفته شده و الان مشغول ضبط هستم و کمپانی پی آر اس رکوردز چاپ و پخشش را برعهده دارد.

موسیقی فیلم هم کار کرده ای؟

بله کار کردم. یک فیلم کوتاه ایرانی به اسم «دریچه» به کارگردانی علی نریمانی و یک فیلم بلند ایتالیایی به نام «زولو» به کارگردانی جوزپه والنتینو که به زودی اکران عمومی می شود. البته من موسیقی را از پیش ساخته بودم و خود والنتینو بود که برایم ایمیلی فرستاد و گفت که دوست دارند از موسیقی من در فیلمشان استفاده کنند.

برای آینده چه برنامه ای داری؟

حتما در رشته آهنگسازی موسیقی کلاسیک ادامه تحصیل می دهم چون خودم را همیشه یک شخصیت آکادمیک می بینم.

وضعیت جوان هایی که مثل خودت در ایران در عرصه موسیقی مشغول اند را چطور می بینی؟

بچه ها خیلی فعال اند مخصوصا در تهران و در چند سال اخیر ارکسترهای کوچک و بزرگ زیادی شروع به کار کردند که جای امیدواری دارد. البته به دلیل مخاطب پایین موسیقی کلاسیک و از آن بدتر موسیقی کلاسیک معاصر، شرایط در کل دنیا سخت شده، طبق آخرین آماری که من از آن اطلاع دارم تنها ۳ درصد از مردم جهان مخاطب جدی موسیقی کلاسیک هستند و این تازه یعنی باخ و موتسارت و بتهوون و شوپن و امثالهم‌ تا چه رسد به دیگران! مشکل اصلی به نظر من کمبود (تاکید میکنم که کمبود و نه نبود) بزرگانی مثل پی‌یر بولز است که تعهد ویژه‌ای به موسیقی معاصر احساس کنند و ارکستر های بزرگ دنیا را مجاب کنند تا آثار کسانی مثل خودش و جوان ترها را هم اجرا کنند.

و به طور اختصاصی تر وضعیت موسیقی در اصفهان؟

در اصفهان به خاطر بافت سنتی تر شهر، موسیقی سنتی از نوع کلاسیک آن فعال تر و پررونق تر است. حتی سازهای کلاسیکی مثل پیانو و ویولن را هم با رویکرد موسیقی سنتی بیشتر تدریس می کنند تا کلاسیک، اما خب مخاطب موسیقی کلاسیک هم کم نیست. در مورد موسیقی کلاسیک معاصر با آن شرایطی که گفتم فعالیت در اصفهان نزدیک به صفر مطلق است و اجرا در اصفهان بسیار کم اتفاق می افتد و همان اندک هم در حد کار جدی نیست.  

ایده «چهارشنبه های بتهوونی» از کجا آمد؟

در جواب این سوال باید بگویم که من همیشه به دنبال یک بستری برای گسترش موسیقی کلاسیک بودم و در حال حاظر به این نتیجه رسیدم که خودم باید ایجادش کنم. چند ماه پیش بود که در یک موسسه هنری در اصفهان یک دوره کلاس آموزشی تعریف کردیم با مضمون آشنایی با مبانی موسیقی کلاسیک. من مبانی تئوری موسیقی را تعریف کرده بودم‌ به همراه تاریخ موسیقی کلاسیک که شامل آشنایی با دوره ها و فرم ها می شد، اما کلاس‌ها آنطور که باید پیش‌ نرفت که دلیلش هم اطلاع‌رسانی ضعیف بود. بعد از آن بود که به فکر ایجاد چنین موقعیتی افتادم که ورود برای عموم در آن آزاد باشد و اینکه بیشتر جلسه باشه تا کلاس درس! جواب بهتری هم گرفتم. ۶ هفته هم پیش رفتیم اما خب متاسفانه موقعیت مکانی مان به هم خورد و الان ۲ هفته است که کلاس تشکیل نشده. با دانشگاه اصفهان وارد رایزنی شدم اما آنها برای «ترویج» موسیقی مجوز نمی دهند، گویی موسیقی را با ویروس اشتباه گرفته اند.

حرفی هست که دوست داری بگویی و من نپرسیده باشم؟

بله، دوست دارم بگویم که موسیقی کلاسیک نمرده و زنده تر از همیشه دارد به راهش ادامه می دهد. اگر کسی گفت موسیقی کلاسیک دیگر مرده از روی ناآگاهی و عدم شناختش از نوابغی است که الان در دنیا مشغول به ترویج این موسیقی هستند.

همچنین دوست دارم بگویم به نظر من تمام مشکلاتی که ما با آنها دست و پنجه نرم می کنیم به میزان فاجعه‌بار مطالعه در کشورمان برمی گردد. مطالعه در میان اهل فن هم به شدت کم شده. دانشجوهای موسیقی هم چیزی غیر از جزوه درسی شان را نمی خوانند. در همه جای دنیا هم چنین وضعیتی وجود دارد، درست است که میزان مطالعه آنها خیلی خیلی از مردم ما بیشتر است، اما مطالعه اصولی و تخصصی در همه جا کم شده است.

اگر هنرمند بخواهد خودش را هم‌ سطح جامعه نگه دارد معمولا به بیراهه می رود و حتی طرفدارانش هم موقتی و گذرا می شوند.

اگر نگاهی به ترانه ها و آهنگ های پاپ دهه ۵۰ در کشور خودمان بیندازید می بینید که اینها بر اساس موسیقی دستگاهی و محلی و بعضی ها هم بر اساس موسیقی غربی ساخته شدند، هرچند آثار ضعیفی هم در بینشان بود، اما دانشی هم بود و حداقل به عنوان موسیقی قابل نقد بودند و هنوز هم بیشترین طرفدار را در میان مردم و حتی نسل جوان دارند تا موسیقی های امروزی! ضمن اینکه همه این حرف ها در مورد موسیقی پاپ صدق می کند، حالا شما حساب کنید برای موسیقی کلاسیک چند دقیقه مطالعه در روز لازم است و موسیقی کلاسیک مدرن و معاصر که دیگر جای خودشان را دارند.

در پایان حرفم را با این جمله اثرگذار و زیبا از «پیربولز» بزرگ تمام می کنم که در یکی از آخرین مصاحبه‌های پیش از مرگش گفت: درست است که مخاطب موسیقی معاصر نخبه‌ها هستند اما تعداد نخبه‌ها نباید آنقدر کم باشد.../

کد خبر 322657

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.