خبرگزاری ایمنا- گروه سیاسی- روزنامه شرق امروز(یکشنبه)مصاحبه ای را با علی جنتی منتشر کرده است که وی در این مصاحبه در کنار برخی مسائل دیگر، به راز طول عمر آیت الله جنتی نیز اشاره کرده است.در بخشی از مصاحبه آمده است:
سن شما اصلا به چهرهتان نمیخورد. من فکر نمیکردم بیشتر از ٥٠ سال داشته باشید!
حسن نظر شما است. (با خنده)
دلیلش چیست؟ فعالیت خاصی میکنید یا خانوادگی اینطور هستید؟
دلیل خاصی ندارد. مقداری هم جنبه ژنتیک دارد!
شما هم ژن خوب دارید؟!
نه ما ژن خوب نداریم. (میخندد) در بعضی از خانوادهها پدر یا مادر خانواده، استعداد بیماری دارند (مثلا استعداد سرطان)، استعداد یا ژن بیماری باعث میشود افراد زود پیر شوند یا از عمر آنان کاسته شود. خوشبختانه در خانواده ما چنین مشکلی نداشتهایم. البته دلیل طول عمر پدر شاید این باشد که ایشان خیلی حفظالصحه را رعایت میکنند. از جمله در غذاخوردن و در استفاده از دارو ملاحظه دارند. ایشان کمتر از داروهای شیمیایی استفاده میکنند.
اصلا؟
خیلی کم. یک بار که عمل جراحی انجام دادند، در دوره نقاهت مدت کوتاهی دارو مصرف میکردند. بههرحال علیرغم کبر سن، ایشان معمولا صبح و عصر پیادهروی میکنند. هفتهای یک بار، اگر شنا هم نکنند در استخر راه میروند. ما هم بههمیندلیل عادت کردهایم که بعضی از مسائل را رعایت کنیم. نکته دیگر سحرخیزی ایشان است. درطول ٦٠ سال گذشته هرشب یکی، دوساعت قبل از اذان صبح برای نماز شب برمیخیزند و تا طلوع آفتاب بیدار هستند. این هم در سلامتی و طول عمر ایشان بیتأثیر نیست.
چرا دیگر برادرهای شما، حسن و محمد وارد فعالیت سیاسی نشدند؟
افراد متفاوت هستند! برادر ناتنی من، حسن آقا درحالحاضر در اصفهان زندگی میکند و چندان علاقهای به کار سیاسی نداشت. ایشان یک سال از من کوچکتر است و از ابتدا در اصفهان نزد پدربزرگمان رفت و همانجا ماند. خیلی علاقهای به درسخواندن هم نشان نمیداد. به دنبال کار شخصی بود و هنوز هم به همان فعالیت مشغول است. برادر کوچکترم محمدآقا هم در زمان رژیم گذشته چندان علاقهای به ورود به جریانات مبارزاتی از خود نشان نمیداد.
آقای جنتی، شنیدم و خواندهام که پدر شما خیلی با حسین صحبت میکرد. آیا شده است بعد از این همه سال در قبال اتفاقی که برای او افتاد، ابراز ناراحتی کند؟
پدرم هیچوقت ابراز ناراحتی نکردند؛ ولی حتما از نظر عاطفی ناراحت هستند که چرا فرزندشان به این سرنوشت دچار شد. متأسفانه او با مجاهدین خلق در فاز نظامی هم همراهی کرد و سرنوشت او اینگونه شد.
پدرتان در جایی گفتهاند که خیلی هم با ایشان صحبت کردند، ولی موفق نشدند.
بله، من هم صحبت کردم. نهتنها با ایشان، بلکه با برخی دیگر از دوستان که قبل از انقلاب فعالیت مسلحانه میکردیم و بعدا به مجاهدین خلق پیوستند، ساعتها صحبت کردم. ولی عموما سبکشان این بود که یک ساعت به حرفها گوش میدادند و بعد میگفتند «دیگر فرمایشی ندارید»! و صحنه را ترک میکردند، اصلا وارد استدلال و بحث نمیشدند. ظاهرا یکی از آموزشهای تشکیلاتی آنها بود که هیچگاه بحث نکنید. البته مادرم خیلی متأثر بود. تا آخر عمر هم همواره ناراحت بود، ولی پدرم چیزی ابراز نمیکرد.
سر مزار ایشان میروید؟
مزار چه کسی؟
برادرتان حسین؟
اصلا نمیدانم کجا هست.
شما اطلاعی ندارید؟ ولی با ارتباطاتی که داشتید، میتوانستید پیدا کنید.
نه اطلاعی ندارم. اگر جستوجو میکردم، میتوانستم پیدا کنم. اما انگیزهای برای اینکار نداشتم.
نظر شما