به گزارش ایمنا، به مدد تلگرام و نه آموزه های عمیق کنفوسیوس که ۵۵۱ سال پیش از میلاد مسیح می زیسته میمون های اندرزگو را اکنون همه می شناسند، ایوازارو دستش را بر دهان گرفته، میزارو بر چشم و کیکازارو بر گوش، روزهای گذشته خبر از میمون چهارمی هم داده شد به نام شیزارو که گویا هیچکس حتی پیکره تراشان سر در معبد مقدس توشوگو در ژاپن نیز تمایلی به معرفی آن نداشته اند (البته شاید این شخصیت بعدها به وجود آمده) میمونی که در مجموعۀ بد نگو و بد نبین و بد نشنو، آموزش «بد نکن» را بر عهده داشته است.
بسیار پیشتر از ایموجی ها البته، توصیۀ پندار و گفتار و کردار نیک در آموزه های زرتشت _ که ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می زیسته_ آورده شده و امام علی (ع) نیز از تاثیر بسیار پندار بر گفتار و گفتار بر کردار در نهج البلاغه سخن گفته است. با این همه تاکید و توصیه است که امروزه صحبت از اهمیت پندار و فکر آدمی بر آدمیان واضح و حتی تکراری است اما آیا مثل دیگر چیزهای بدیهی که ناخودآگاه برای آن احترام قائلیم و توجه به آن برای ما نهادینه شده، تقویت، رشد و جهت دهی به پندار نیز سهمی درفعالیت های روزانۀ ما دارد؟
خوشبختانه در این مورد مسئولی جز خود انسان وجود ندارد که بخواهیم مسئولیت کم کاری را بر عهدۀ او بیندازیم و ماجرا درست به شخص خود ما بر می گردد.
ما از اینکه شیرها وایتکسی، میوه ها فاضلابی و حلیم ها پنبه ای هستند نگرانیم، بسیار هم به جا، بماند که نگرانی ما منتهی به نتیجه می شود یا خیر اما برای اینکه چه محصولاتی خوراک ذهن ما شده تا چه حد نگرانیم؟ تلویزیون هایمان یکسره روشنند و تبلیغ لای فیلم، سس روی سالادمان شده. قسمتی از این پذیرش ناگزیر است، چون همه چیزمان در هم است؛ از ۱۵ دقیقه برنامۀ آشپزی ۱۴ دقیقه تبلیغ قابلمه می بینیم، از نیم ساعت برنامه کودک ۳۴ دقیقه تبلیغ تلفن هایی که می خواهند دقیقه ای ۲۰۰۰ تومان بگیرند و کودکانمان را شاد و ما را ناشاد کنند و یک دقیقه بعد مجری ای هم می آید و از بدی تلفن همراه برای آن ها موعظه می گوید. میان برنامه های ورزشی ما وقتی برای صحبت کارشناس ندارد چون پفک ترد و خوشمزه عجله دارد خودش را زودتر و بیشتر از کارشناس به علاقمندان به ورزش معرفی کند! اما سوای مصرف این محصولات تحمیل شده ما در خلوت خودمان برای خودمان چه می کنیم؟ رغبت به یادگیری شیوۀ محاسبۀ میزان کالری غذاها پیشرفت ما را در سال های اخیر در جهت کنترل اوضاع جسممان نشان می دهد اما کی قرار است شیوۀ انتخاب دیدنی ها و شنیدنی هایمان را بیاموزیم؟ آیا تلفن های همراه هوشمند ما آگاهی های ما را به درستی افزایش داده اند؟
محمدرضا زادهوش، منتقد و پژوهشگر، در گفتگو با خبرنگار ایمنا با نگاهی متفاوت به مسئلۀ تلفن همراه و استفادۀ کودکان از این ابزار می گوید:
«بچه های امروز را با بچه های قدیم مقایسه می کنند، مقایسه درستی است، هر نسلی در چیزی قوی و در چیزی ضعیف عمل می کند. والدین، خودشان و زمانه خودشان را با فرزندان مقایسه می کنند، اشکالی ندارد، ولی یک دفعه در زمینه فناوری های روز مثل اینترنت و گوشی موبایل لحن ها عوض می شود، پدر داد می کشد: بچۀ من پنج سال دارد ولی ایمیل می فرستد. مگر در قدیم یک کودک با ابزار کار پدر کار نمی کرد؟ فرزند یک نجار نمی توانست از کودکی رنده کند و سنباده بکشد؟ این هیجان های بیش از حد، کار دست بچه ها می دهد.
آن ها یقین می کنند که بیشتر از پدر و مادر و معلم خود می دانند. بعد از مدتی به گرفتن اطلاعات از فضای مجازی هم نیازی ندارند، همین طور ادعای دانستن و فهمیدن می کنند و درباره هر موضوع چیزهایی به هم می بافند. معمولا از خانواده ها می شنویم که فرزند من می تواند با گوشی کار کند و مطلب بفرستد و بعد هم اطلاعات او را به رخ می کشند. البته اطلاعات او از همین مطالب در فضای مجازی است. این مطالب به جز این که گاه از اساس، نادرست است و یا با مطالب نادرست مخلوط است، در ضمن پراکنده و غیر تخصصی هم هست. به هرحال پز دادن باعث می شود فرزندان شدیدا احساس باسوادی در تمام زمینه ها بکنند. دسترسی این گونه به مطالب، برای افراد ارزش می شود و فرد، دیگر قادر نیست به مطالب دیگران گوش دهد، یا چشمش را تربیت کند و خوب ببیند. خواندن مطالب طولانی هم برای او بسیار دشوار می شود. همین مطالب فضای مجازی را هم در واقع نمی خواند، روزنامه وار نگاه می اندازد و در واقع به جای این که جهان هستی، کتاب گشودۀ بزرگی برای او شود، یک گوشی کوچک، تمام جهانش می شود.»
فقط یک دقیقه به این اثر پاول کوچینسکی، با نام «باغ بی نقص» نگاه کنید:
خوشبختانه با تعریف تازۀ یونسکو از سواد اکنون می توان بی ترس تخطئه گفت که در قرن بیست و یکم هنوز اکثر ما در زمینۀ شناخت خوراک های روح و فکر خود بی سوادیم به این معنی که سواد مطالعه و سواد رسانه نداریم، سواد به چه اندیشیدن و به چه نیندیشیدن نداریم و والدین بی سواد، کودکان بی سواد تربیت می کنند، کودکان بی سوادی که شوربختانه ادعای دانستن هم دارند!
این میزان بی سوادی برای یک جامعۀ رو به رشد که حتی در ثریا نیز باید دنبال علم باشد اما به تلفن همراه خود بسنده کرده، پسندیده نیست. اگر در عمومیت این بی سوادی شک دارید کافیست به این نمونۀ کوچک توجه کنید: کانالی به نام «چنگال» دو سال است هر روز یک عکس ثابت از یک چنگال را به اشتراک می گذارد و ۴۲ هزار دنبال کننده دارد، تعداد بازدید کنندگان از همان چنگال تکراری اش در روز گاهی به یک میلیون بازدید هم می رسد! این تعداد را مقایسه کنید با دنبال کنندگان مشهورترین کانال های تربیت فرزند، معرفی کتاب و یا کانال های تاریخی...
خلاصه اینکه ذهن ما در معرض همه چیز است و این همه چیز جای تولید اندیشه را به خوبی پر کرده. گویی میراث میزارو، ایوازارو، کیکازارو و شیزارو برای ما تنها این بوده که میمون وار آن قدر مشغول خواندن، دیدن و شنیدن اندیشۀ دیگران باشیم که جایی برای اندیشۀ خودمان باقی نماند و دریغ و درد که اندیشه های گیج، اندیشه های هیچند. /
سمیرا قاسمی
نظر شما