اصفهان موزۀ هنری و مردم شناسی است/در دنیا اکثر جشنواره ها در یک شهر ثابت ، برگزار می شود

در گفتگوی نیمکت ایمنا با رامین ناصر نصیر، این هنرمند در مورد موضوعاتی چون جشنواره بین المللی فیلم های کودکان و نوجوانان، بناها و آثار تاریخی اصفهان و فعالیت های سینمایی و غیر سینمایی خود سخن می گوید.

به گزارش ایمنا، اگر با یک جامعۀ کتاب خوان سر و کار داشتیم باید می نوشتم مترجم کتاب های «پرنده ای نیست، درخت می خواند»، «اشک های آبی، اشک های زرد» میهمان نیمکت ایمنا بود اما اکنون ناگزیرم که به نام بردن از فیلم ها و سریال هایی که در آن ایفای نقش کرده اکتفا کنم! وجه مشترک سریال هایی مثل ساعت خوش، جنگ ۷۷، یادداشت های کودکی، دورهمی، شهرزاد، در حاشیه، قهوۀ تلخ، باجناق ها، پشت کنکوری ها و همیشه راهی هست را که بگیرید به نام «رامین ناصر نصیر» می رسید. بازیگر و کارگردان ساده و صمیمی کشور که در ترجمۀ کتاب نیز دستی بر آتش دارد. شرح گفتگوی نیمکت ایمنا را با این هنرمند از نظر می گذرانید.

از رامین ناصر نصیر بگویید، وقتی هنوز مشهور نشده بود

من در تهران به دنیا آمده ام اما پدر و ماردم هر دو گیلانی هستند. از زمان نوجوانی به صورت نیمه حرفه ای تئاتر کار می کردم به این شکل که زمانی که محصل بودم و ۱۶ یا ۱۷ سال بیشتر نداشتم یک دوره در اداره تئاترگذراندم و بعد اساتید همان دوره که فعال بودند و کار تئاتر انجام می دادند، تعدادی از کارآموزانی که در آن دورۀ آموزشی به نظرشان مستعدتر می رسیدند را جذب کردند و از آن ها به عنوان بازیگر در نقش های کوچک و یا برای انجام فعالیت های پشت صحنه استفاده می کردند. من هم دو سال به صورت نیمه حرفه ای به همین شکل کار می کردم تا این که دیپلم گرفتم و در دانشگاه، رشتۀ سینما خواندم و بعد از این هم آشنایی و همکاری با مهران مدیری باعث شد که به تلویزیون بیایم و آن تجربه ها، اولین فعالیت های من در تلویزیون بود و تا الان هم ادامه داشته و آخرین همکاری من با آقای مدیری نیز در سری اول برنامۀ «دورهمی» بود.

از دنیای کتاب بگویید، به ترجمۀ چه کتاب هایی بیشتر علاقه دارید؟

بیشتر وقت آزادم را با ترجمه می گذرانم و تا به حال ۷ یا ۸ عنوان کتاب ترجمه و چاپ کرده ام. سه کتاب دیگر هم دست ناشر دارم که به زودی، دو تای آن ها چاپ می شود و یکی همچنان مشکل ممیزی دارد. کتاب هایی که ترجمه کرده ام، دو سه تا نمایشنامه هستند و دو تا مجموعه شعر و بقیه هم در حوزۀ فرهنگ شفاهی امریکای لاتین است؛ ضرب المثل های مکزیک، کوبا و چیستان های کوبایی. به طور کلی به ادبیات و سینمای امریکای لاتین علاقۀ زیادی دارم.

 تکرار نقش های کلیشه ای توسط یک بازیگر در فیلم های مختلف بسیار دیده می شود، به عنوان بازیگری که در دام این تکرار نیفتاده در این باره چه نظری دارید؟

من به شخصه برای هر نقش سعی کرده ام  فکر کنم و راهی برای بازی در آن نقش پیدا کنم و معتقدم که سختی کار ما نیز در همین است. شغل های دیگر هر چقدر هم سختی داشته باشد زمان مشخصی برای کسب تجربه و دانش آن مهارت طی می شود و از یک جایی به بعد، فرد یک عمر از تکرار آن مهارت استفاده می کند و بهره می برد اما در بازیگری نمی توانیم یک مهارت را تکرار کنیم، تجربه را بله اما تکرار را هرگز. منکر رخ دادن این کلیشه و تکرار در بازیگران نیستم اما همیشه هم به تنهایی خود بازیگر مقصر نیست، گاهی کارگردان هایی که مقولۀ بازیگری را نمی شناسند یا جسارت کافی ندارند تا ریسک کنند و از یک بازیگر چیز جدیدی بیرون بیاورند سراغ نقش های آماده می روند، به این شکل که چون فلان بازیگر در فلان سریال نقش یک معتاد را خوب بازی کرده او را انتخاب می کنند که آن نقش را به همان خوبی تکرار کند! در واقع تلاش می کنند تا نمونه های موفق را تکرار کنند و کافی است که بازیگر هم  کمی تنبل باشد و زحمتی برای خلق دوبارۀ نقش نکشد و ما شاهد این تکرار باشیم.

تعریف نظم و بی نظمی در بین بازیگرها متفارت است، برخی منظم بودن را حرفه ای گری می دانند و برخی بی نظم بودن را، نظر شما در این باره چیست؟

روال کار ما بر نظم است و اگر غیر از این باشد غلط است. متاسفانه خیلی از ماجراها در کشور این گونه تعریف شده اند که آدم ها قبل از این که سراغ اصل کار بروند به حاشیۀ آن می پردازند، مخصوصا در حرفۀ ما این نگاه دیده می شود که اصلا خوب نیست. ما از علی نصیریان حرفه ای تر نداریم و نظم من که خودم را ملزم به رعایت آن می دانم در مقایسه با نظم آقای نصیریان هیچ است. درست آن هم همین است و اگر غیر از این باشد جای تعجب دارد.

با توجه به حضورتان در سریال شهرزاد، علت موفقیت این سریال را در چه می بینید؟

«شهرزاد» در وهلۀ اول یک قصۀ عاشقانه است و المان ها و نوع قصۀ آن طبیعتا برای مردم جالب است، البته اثرهای دیگری نیز هستند که المان های جذاب را دارند اما جالب و فراگیر نشده اند و من علت اصلی آن را در این می بینم که در سریال شهرزاد کارگردانی مثل  حسن فتحی حضور دارد، آقای فتحی  با ظرافتی در حد و اندازۀ یک مینیاتوریست کار می کند، نکته سنج است و به جزییاتی توجه می کند که شاید برای بقیه خیلی هم جزئی به نظر برسد اما به نظرم فرق کار خوب، متوسط و بد در همین جزییات است که در کنار هم یک مجموعۀ کلی را تشکیل می دهند و تعیین کننده می شوند. در سریال های دیگر ممکن است کارگردان ها اصلا این جزییات را نبینند یا ببینند و بی اهمیت از کنار آن بگذرند اما آقای فتحی هم خوب این چیزهای کوچک را می بیند و هم از آن نمی گذرد و برای آن وقت کافی می گذارد و شاید راز موفقیت سریال شهرزاد هم در همین باشد.

تاثیر شکسته شدن خطوط قرمز تلویزیون و در نتیجه نو آوری پدید آمده در این سریال را تا چه حد در موفقیت آن دخیل می دانید؟

باید به این توجه کرد که شهرزاد تنها سریالی نیست که این خط قرمزها را شکسته، سریال های دیگر هم چنین کاری را انجام داده اند اما استقبالی هم از آن ها نشده و اصلا اگر خوب نگاه کنیم آقای فتحی خط قرمزی را نشکسته  نه از نظر پوشش و نه از نظر داستان. به عقیدۀ من یک عامل مهم در شهرزاد وجود دارد و آن این که سریال زمینه های مختلفی برای جذب طیف های مختلف تماشاگر دارد. تماشاگر عام تر دنبال داستان عشقی و سرانجام دعوای هووها و... است و تماشاگری که به زمینه تاریخی علاقه دارد هم جذب روایت ماجرای کودتای ۲۸ مرداد و فضای بعد از آن واقعه می شود و این چند وجهی بودن در موفقیت سریال بسیار اثر دارد.

نقش شما در سریال شهرزاد رگه هایی از طنز دارد، رامین ناصر نصیر آن را کمدی کرده یا از ابتدا طنز تعریف شده بود؟

یکی از اشکالات فیلمنامه حداقل در سری اول این بود که شخصیت پردازی کمی داشت. حتی در مورد نقش شهرزاد که اسم سریال هم از آن برخاسته شخصیت پردازی خاصی نشده بود؛ دختری که همیشه حرف های درست می زند و یک بعدی است شخصیت پردازی نشده البته قباد و آقا بزرگ شخصیت پردازی سایه روشن داشتند. من هم مثل بقیۀ بازیگرهای فرعی سریال در واقع نقشی نداشتم و تعریف یک خطی «مردی که در هر موقعیت برای کسب منفعت مجیز می گوید» را داشتم، همین طور نسیم ادبی که تعریف یک خطی «یک خواهر حسود را داشت» و در همۀ قسمت ها با دیالوگ های مختلف همین حس را القا می کرد اما در مورد طنز بودن آن باید بگویم که چون قصه خیلی جدی و جاهایی تلخ بود آقای فتحی قصد داشتند که این زوج، کمی از تلخی ماجرا کم کنند و جدیت آن را تلطیف کنند که نمی دانم من تا چه حد در پیاده کردن آن موفق بوده ام.

در سری دوم شهرزاد هم حضور دارید؟

 بله، در سری دوم نقش من بیشتر از سری قبل است و شخصیتم نیز برای مخاطب بازتر می شود.

نظر شما در مورد ثابت یا متغیر بودن مکان برگزاری جشنواره ای مثل جشنوارۀ بین المللی فیلم کودک و نوجوان چیست؟

البته باید به این سوال جواب کارشناسی شده داد اما چیزی که به ذهن من می رسد این است که در دنیا خیلی از جشنواره ها در یک شهر ثابت برگزار می شوند و با هویت آن شهر پیوند می خورند. من از اولین دوره های برگزاری جشنواره در اصفهان خاطره دارم آن زمان دانشجو بودم و می دیدم که جشنواره خیلی  باشکوه برگزار می شد و کل فضای شهر را تحت تاثیر قرار می داد. کارناوال هایی در مناطقی از شهر به راه می افتاد و این باعث می شد که هم فستیوال هویتش را از شهر بگیرد و هم متقابلا فضای شهر را تحت تاثیر قرار بدهد.

برخی اعتقاد دارند که جشنواره باید در شهرهای مختلف برگزار شود تا کودکان شهرهای مختلف بتوانند فیلم های آن را ببینند، در این باره چه نظری دارید؟

 جشنواره جای فیلم دیدن بچه ها نیست، محل رقابت فیلم های سینمایی در این حوزۀ مشخص است که ما با نام جشنوارۀ فیلم کودک و نوجوان آن را می شناسیم. طبیعتا باید بچه ها این فیلم ها را در سینماهای شهرشان ببینند چرا که جشنواره نمی تواند جای اکران فیلم کودک را بگیرد. مشکل اصلی ما این است که اکران فیلم کودک نداریم، ساز و کار سینمای کودک نداریم، زمانی داشتیم و تعطیل شد. وقتی تمهیدی برای تولید و نمایش این فیلم ها نیست و چرخۀ آن معمولی نمی چرخد کسی هم جذب آن نمی شود تا فیلمی بسازد. هرسال نزدیک برگزاری جشنواره که می شود و می بینند زشت است که خارجی ها مشارکت بیشتری در این جشنوارۀ بین المللی دارند سفارشی می دهند و دو سه تا فیلم برای حفظ آبرو ساخته می شود اما همین تعداد کم هم اکران نمی شود و در نهایت بایگانی می شود. حمایت در این حد است که جشنواره ای برگزار شود و متاسفانه بعد تبدیل به جریان نمی شود. این البته در سینمای کودک یک مشکل ریشه دار است و باعث می شود که جشنواره هم نمایشی و کم تاثیر به نظر برسد و همه بگویند ما وقتی سینمای کودک نداریم جشنواره می خواهد روی چه چیزی اثر بگذارد؟

پیشنهاد شما برای بهبود این معضل چیست؟

سینمای ما احتیاج به حمایت دارد. امیدوارم لا اقل چند سینما یا حتی سانس های مشخصی در سال برای اکران فیلم کودک اختصاص داده شود. متاسفانه این اتفاق نمی افتد مگر این که «شهر موش ها» باشد که فروش آن تضمین شده است و به همین سبب هم آن را اکران می کنند وگرنه کسی حاضر به نمایش دادن فیلم های کودک نیست.

شما از جمله بازیگران فعال فضای مجازی در روزهای انتخابات ریاست جمهوری بودید، دراین باره صحبتی دارید؟

بله در فضای مجازی فعالیت داشتم اما متاسفانه چون سر فیلمبردای بودم نتوانستم به موقع به تهران برسم و شناسنامه ام را بردارم و رای بدهم! اما خوشبختانه نتیجه مطابق میل بود، هر چند که فضای کاری ما نسبت به قبل تفاوت چندانی نکرده و حتی نسبت به قدیم تعداد فیلم هایی که در این دوره توقیف شدند بیشتر هم بود که خوشبختانه الان برای اکران آن ها صحبت هایی انجام شده اما به عقیدۀ من نوع نگاه به فضای اجتماعی مهم بود، ضمن این که برنامه ریزی های دیگر کاندیداها نیز برای من متقاعد کننده نبود.

تا به حال در اصفهان، در چه کارهایی ایفای نقش کرده اید؟

سریالی به نام «غریبۀ آشنا» را سال ها پیش انجام دادم همچنین کاری به نام «همیشه راهی هست» و یکی دو کار هم در پشت صحنه فعالیت داشتم مثل فیلم «عقرب» که منشی صحنۀ آقای افخمی بودم، باز هم در اصفهان کار کرده ام اما فعلا همین ها را به خاطر می آورم.

فضای اصفهان را به جهت ساخت فیلم چگونه ارزیابی می کنید؟

اصفهان برای ساخت فیلم مکانی جذاب است. هم فضای مدرن دارد، هم سنتی، هم معماری قدیم دارد هم جدید، از همه مهمتر رودخانه دارد و همۀ این ها مجموعۀ جذابی را برای ساخت فیلم فراهم می کند. ضمن این که مردم اصفهان هم به فضای فیلم و سینما علاقمند هستند و با عوامل همکاری می کنند. ما در بعضی شهرها مشکل عدم همراهی مردم را داریم که با عوامل ارتباط برقرار نمی کنند و کلا در مورد هر فیلمی موضع منفی دارند، مردم اصفهان اما اینگونه نیستند.

از علاقۀ شما به مکان های تاریخی فرهنگی باخبریم، کدام بخش های تاریخی اصفهان را تا کنون دیده اید؟

اصفهان یک موزۀ هنری است. قبل و بعد از دوران صفویه چنین بوده و آن قدر شناخته شده هست که لزومی ندارد من توضیحی دربارۀ آن بدهم از میدان نقش جهان گرفته تا هزاران اثر تاریخی کوچک در گوشه و کنار شهر. یک بار در جاده ای به سمت فلاورجان می رفتم که «استراخاتون» را دیدم تا قبل از آن در مورد آن چیزی نمی دانستم اما آن را دیدم و چه جای جذابی بود. متاسفانه اجازۀ بازدید از این مکان داده نمی شود و درهای آن به روی مردم بسته است. استراخاتون یکی از مکان های مقدس یهودیان بوده و گورستانی تاریخی در آن  وجود دارد که هر سنگ قبر آن یک اثر هنری است.

یک بار هم اتفاقی از جایی دیگر رد می شدم و چیزی سکو مانند، شبیه سنگ قبر دیدم که ۸ متر طول داشت. در بارۀ آن پرسیدم و یک نفر گفت: «این مقبرۀ یکی از یاران علمدار امام حسین (ع) است که قدی بسیار بلند داشته» گفتم ۸ متر؟ با لهجۀ اصفهانی پاسخ داد: «نه، ایشون بلندتر بودن، انقده بلند بودن که دولاشون کردن و خاک کردن!» البته احتمالا با علم دفنشان کرده بودند! معتقدم همین چیزهاست که اصفهان را به موزۀ هنری و مردم شناسی بدل کرده و هر چقدر هم بیاییم و ببینیم آثار دیدنی آن و خرده فرهنگ های ریز آن تمام نمی شود.

از کارهای جدیدتان چه خبر؟

یک مینی سریال ۴ قسمتی دارم که راجع به فعالیت های بنیاد برکت در مناطق محروم اندیکا و لالی خوزستان است که مناطق فقیر نشینی هستند و با اینکه اقدامات خوبی هم برای آن ها شده اما هنوز با دیگر مکان های کشور فاصلۀ بسیار دارند و به حمایت های بیشتری نیاز دارند.

بخشی از درآمد شما وقف کودکان کار و بی سرپرست شده، دوست دارید در مورد شرکت در این امور خیر نیز صحبت کنید؟

گفتن این حرف ها بیشتر دافعه ایجاد می کند تا جاذبه و در واقع نمایشی به نظر می رسد. به نظرم اگر کسی بخواهد کاری انجام دهد، انجام می دهد و گفتن این حرف ها از جانب ما تاثیری بر روی او ندارد. /

گفتگو از فرناز کلباسی و سمیرا قاسمی

کد خبر 307120

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.