به گزارش ایمنا، صدای چکش های هنرمندان قلمزن کارگاه کیخسروی، گویا آهنگ زمینه گفتگوی من و استاد است که در فضای کارگاه طنین انداز می شود. این هارمونیِ گوش نواز، در تیمچه مسجد امام هرروز ساعتها شنیده می شود، صدایی که هر چکشِ آن حاصل تجربه های اندوخته شده است که از روزگاری دور تا به امروز، با دستان هنرمندان بزرگ نصف جهان شکل ها یافته است. چکشی که یک لحظه فرود می آید و یک تاریخ شکل می گیرد... یک آن و هزار سال خاطره ...
اینک بخش آخر گفتگو با منصور کیخسروی پیشکسوت قلمزنی اصفهان را می خوانیم.
یکی از آثار ویژه شما گلدان بزرگ نقره ای با نام «سیمرغ» است که در هجدهمین اجلاس جهانی صنایع دستی رونمایی شد. این اثر شاخص براساس چه ایده ای و چگونه ساخته شد؟
پژوهشگاه مواد و انرژی ایران نقره ای را تولید کرده و به سازمان صنایع دستی استان اصفهان آوردند و به ما اطلاع دادند که بیایید این نقره را ببینید و کیفیت آنرا ارزیابی کنید. ما رفتیم و گفتیم این نقره باید به زیر چکش بیاید تا مشخص شود چه کیفیتی دارد، به همین دلیل آن را امتحان کردیم و چند تکه کار از آن ساخیتم که چندتا تکه کار معیوب شد و چندتا کار هم خوب درآمد که این چندتا کاری که با استفاده از آن نقره درآمده و کامل شده بود را به موزه رهبری و به چند نفر از دولتی ها هدیه دادند و پسندیدند. بعد به ما گفتند که اگر ما نقره بدهیم شما می توانید یک کار نفیس و فاخر انجام بدهید؟ که ما هم گفتیم بله. آمدند و نقره را گذاشتند و ما هم با تیمی حدود ۳۰ نفر مشغول ساخت یک گلدان نقره ای شدیم. مدت دوماه شب و روز کار کردیم. خدا می داند که شبها تا صبح ما همین جا کار می کردیم و خانه نمی رفتیم چون می خواستیم این گلدان نقره را به نمایشگاه هجدهمین اجلاس جهانی صنایع دستی برسانیم. حدود ۲۰ نفر اینجا در همین کارگاه کار می کردیم و بقیه در کارگاههای دیگر. تکه های مختلف این گلدان را برای ساختن در کارگاههای مختلف پخش کردیم و نهایتاً تمام شد و تکه ها را روی هم سوار کردیم و کار جالبی هم شد. در این صنف چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن در این حجم و این وزن، گلدان نقره درست نشده بود؛ اما اصلاً بهایی به آن ندادند!
نقره ای که در ساخت این گلدان استفاده شد چه ویژگی دارد؟ طرحهای نقش شده روی گلدان با چه ایده ای انتخاب شدند و از چه شیوه ای برای ساخت گلدان سیمرغ استفاده شد؟
در این اثر برای اولین بار، نقره در داخل کشور و توسط پژوهشگاه مواد و انرژی کرج تولید شده است که در هر شرایطی اصلاً تغییر نمی کند و نسبت به سیاه شدن مقاوم است. همه قسمت های آن به صورت یکپارچه سازی انجام شده است. گلدان نقره ای «سیمرغ» بدون درز و لحیم و با استفاده از سبک های مختلف قلمزنی شامل منبت، مجسمه سازی، برجسته، سیاه قلم ساخته شده و به صورت یکپارچه چکشی ایجاد شده است. از اساتید بنام بر روی آن کار کرده اند که از جمله آن ها می توانم به مهدی جزی، مهدی یزدانی، جلال شفیعی، حسین عموشاهی و مسعود کیخسروی اشاره کنم. خدا را شکر که اثری نفیس و فاخر حاصل شد که طرح آن نیز به صورت اتفاق نظر با دوستان انتخاب شد و توسط مهدی یزدانی و جلال شفیع انجام شد و من هم در قسمت ساخت احجام کار کردم. فرهنگ عام در این اثر به نمایش درآمده است و در واقع فرهنگ شرق و ایران تصویر شده و مردم عادی با مشاغل مختلف در آن قلمزنی شده است.
قصد دارید گلدان سیمرغ را بفروشید؟
بله، برای خرید آن هم آمدند ولی حقیقتش آن قیمت دلخواه را نخواستند بدهند ما هم گفتیم نه، و هنوز هم گلدان در همین کارگاه است. حتی اگر قرار باشد در محلی دائمی نیز مثل موزه در معرض بازدید قرار گیرد قدرمسلم باید هنرمندان این اثر دستمزد دریافت کنند و ما در شرایطی نیستیم که آن را هدیه بدهیم.
یکی دیگر از آثار شما که در اجلاس جهانی صنایع دستی رونمایی شد، تابلوی «همبستگی» یا «صلح و دوستی» نام داشت. این تابلو چگونه خلق شد؟
این تابلو در ابعادی به طول ۱۲۰ و عرض ۶۶ سانتی متر ایجاد شده است. در این اثر، نقشی از کره زمین به روش قلمزنی حک شده و تعداد ۲۰ شخصیت به عنوان نمادی از پنج قاره جهان در این کره، قلمزنی شده است. ایده خلق تابلوی «همبستگی» از سوی «عباس شیردل» رئیس اتحادیه صنف صنایع دستی و براساس سومین هدف شورای جهانی صنایع دستی مبنی بر همبستگی هنرمندان ارائه شد. انتخاب عدد ۲۰ شخصیت نشان داده شده بر این اساس صورت گرفته که در تابلوی «همبستگی»، هر ۴ نفر اثر قلمزنی شده، به عنوان نمادی از پنج قاره انتخاب شده و با پوشش سنتی هر یک از قاره ها تصویر شده است. تابلوی «صلح و دوستی» نشان می دهد که زبان هنر، زبان جهانی است و همیشه می تواند در همبستگی جهانیان تأثیرگذار باشد. همزمان با برگزاری هجدهمین نشست شورای جهانی صنایع دستی در اصفهان، امضای نمایندگان پنج قاره جهان بر روی این تابلو به صورت قلمزنی و در محل غرفه حک شد. نشست شورای جهانی صنایع دستی همیشه می تواند چهره ای از محبت را نشان دهد، ما ایرانی ها همان مهریارانی هستیم که می توانیم برای تعالی فرهنگ قدم برداشته و برای اشاعه فرهنگ دوستی و محبت تلاش کنیم. ما همان انسان های ۲۵۰۰ سال قبل هستیم که می توانیم با دستورات زیبای دینی به یکدیگر مهر ورزیده و آن را جهانی کنیم.
در حوزه صنایع دستی مشکلاتی وجود دارد و این موضوع بر کسی پوشیده نیست. اما از دیدگاه پیشکسوتی مانند شما عمده این مشکلات چیست و چه راهکاری لازم است؟
مشکلات یکی دوتا نیست و تقریباً همه اش مشکل است. سالهاست هرچه درباره مشکلات صنایع دستی می گویم بی فایده است و از گفتن درباره مشکلات مأیوس هستم زیرا ما می گوییم ولی عنوان نمی شود. یکی از عمده مشکلات صنایع دستی ما که من حدود ۳۰ سال پیش به صدا و سیمای مرکز اصفهان گفتم، این است که تعهد و تخصص کنار هم نیست، عده ای متعهد هستند و این قابل ستایش است اما متعهدی که تخصص ندارد برای مدیریت مناسب نیست. همینطور متخصصی که به کشور تعهد نداشته باشد نیز ارزشی ندارد. تعصب بدون دانش فایده ندارد و دانش بدون تعصب نیز بی فایده است. آدم باید درباره مشکلات واقعیات را بگوید. ما با سیستمی بیمار مواجه هستیم، هرکاری که بکنیم فایده ندارد، شاید یک جراح لازم دارد تا این غده را از این بدن بیمار جدا کند که البته شدنی هم هست ولی باید ترتیب اثر بدهند. اگر ما بیاییم مثلاً چرخ دندهی خراب یک ماشین را که خودش رو به زوال است عوض کنیم چرخ دنده دیگر نیز بزودی خراب می شود؛ کل ماجرا را باید درست کرد. کل ماجرا هم به طوری خراب شده که هیچ کس نمی داند چکار کند. مشکلات فراوان است. مشکلات را اگر بخواهیم بگوییم شاید یک شاهنامه بشود. راه حلی که ما بگوییم و اثرگذار باشد وجود ندارد. تقریباً فاتحه خیلی از رشته های قلمزنی و ساخت و ساز خوانده شد و چیزی از آنها باقی نمانده است و فقط یک دکور است.
آیا دانشگاههای ما که به عنوان یک مرکز برای تربیت نیروهای متخصص در حوزه صنایع دستی کار می کنند، در این زمینه موفق بوده اند؟
وقتی هنرجوی صنایع دستی که در دانشگاه درس می خواند بجای اینکه یک استاد رشته هنر که کارشناس و متخصص باشد بیاید و به او چیزی یاد بدهد مجبور است دروس دیگری را بخواند در اینصورت او هیچ وقت چیزی نمی شود و به هیچ جا نمی رسد، این دانشجو ناچار است نمره آن درسی که اتفاقاً به صنایع دستی مرتبط نیست را پاس کند. من با دانشگاههایی که با این شیوه عمل می کنند موافق نیستم. الان در دانشگاهها و در حوزه هنری متخصصان اندکی وجود دارند. من گاهی جزوه های فنی و حرفه ای و جاهای مختلف را خودم می نویسم، خوب یکسری جزوه از تهران برای اینها دیکته کردند و آوردند که سرتا پا غلط و اشتباه است و هنرجو مجبور است همین جزوه را بخواند و امتحان بدهد! و به این صورت است که خشت اول را کج می گذارد و ببینید این عمارت تا کجا کج ساخته می شود که البته ساخته شده است! خدا می داند که اینها واقعیت است. خیلی ها در دانشگاهها فقط به دنبال لقب استادی هستند و گوششان بدهکار نیست و حواسشان به این جمع نیست که هنر چیست. بیایند و به دادِ هنر و فرهنگ برسند. حتی بسیاری از همایشها نیز به همین صورت است که می آیند و جلسه ای می گذارند و فیلمی نشان می دهند و هرکس نمایش خودش را میدهد و یک بازی یک روزه یا چند روزه تمام می شود و بعد می گویند ما اینکارها را کردیم! حرفهای من شاید به مذاق خیلی ها خوش نیاید اما من حقیقت را می گوییم بلکه کسی چاره ای بکند و علاجی شود.
حضور جوان ها در رشته قلمزنی چگونه است؟ از پرداختن به این هنر استقبال می کنند؟
اصلاً به این صورت که شما می گویید نیست. اگر جوانی را می بینید از درد بدبختی می آید، از درد بیکاری می آید. می آید و اصرار می کند که آقا به من کاری بدهید انجام بدهم، بیکار است نه اینکه با عشق بیاید نه اینکه با شناخت بیاد یا هنر را دوست داشته باشد و عشق بورزد. اصلاً چنین چیزی نیست. فقط از درد بدبختی است که می آید. آمدنش با گذشته فرق دارد که با عشق به این هنر وارد می شدند، مثلاً در گذشته فلانی پدرش دکتر بود و از لحاظ مالی تأمین بودند و در آسایش و می آمد و به یک استاد هنری التماس می کرد که این فرزند من را آموزش بدهید و فرزندش هم می آمد و کار یاد می گرفت و چهره می شد. آنرا می گویند هنر که ماجرایی است که به سمت صحیح می رود، اما امروز جوان بیکار است و از درد بدبختی و بیکاری می آید دوتا چکش می زند و بعد فقط به فکر این است که از لحاظ اقتصادی کاری بکند، به دنبال این است که چکار کند که این کار زود تمام شود و چه راه تقلبی وجود دارد، برای اینکه هزار و یک جای دیگر به او کَلَک می زنند، خوب او هم باید زندگی کند. درواقع چرخه به این شکل دارد جلو می رود.
وضعیت بیمه هنرمندان این صنف چطور است؟
من بیمه هستم اما در سازمان صنایع دستی و در اتحادیه من را می شناسند که بیمه شدم. اگر آشنا نداشتم بخدا من هم به بدبختی می افتادم. شاید هشتاد درصد این صنف بیمه نیستند درحالیکه باید بیمه باشند، حقشان است که بیمه باشند، اما نیستند. الان اطراف من حدود ۲۰ نفر دارند کار می کنند و همه به فتوای این صنف استاد هستند اما هیچکدام بیمه نیستند حتی با وجودی که در سازمان صنایع دستی شناخته شده اند اما بیمه نیستند چون باید بروند و التماس کنند؛ اما عزت نفس دارند و نمی روند درحالیکه وظیفه مسئولین مربوطه است که اینها را بیمه کنند. اما خوب کاری از پیش نمی رود. شاید آنها حقوقی می گیرند و می خواهند روزشان طی شود و بروند به دنبال زندگی شان و حالا این هنرمند هرطور باشد برایشان مهم نیست و فقط اگر یک همایشی برگزار شود سخنرانی می کنند که ما اینکار را کردیم اما باطن قضیه این است که این هنرمندان بیمه نیستند.
به لحاظ مواد اولیه مشکلی ندارید؟
نه. از لحاظ مواد اولیه مشکلی نداریم.
میدان نقش جهان، میدانی است که علاوه بر معماری، باید نماینده صنایع دستی استان باشد، البته در این زمینه موفقیت چشمگیری دیده نمی شود. این وضعیت را با دوران رونق صنایع دستی در این میدان مقایسه کنید که قطعاً شما هر دو وضعیت را درک کرده اید.
مشکلات میدان و صنایع دستی برای همه روشن است و متأسفانه کار اساسی صورت نمی گیرد. میدان الان با قبل از انقلاب به لحاظ صنایع دستی اصلاً قابل قیاس نیست. قبل از انقلاب، این میدان یک دانشگاه بود. معمار، مینیاتوریست، قلمزن، سازنده، و همه هنرمندان در این میدان حضور داشتند و با چنان عشق و علاقه ای، با چه آرامش فکری و با چه مهری یکیدیگر را می دیدند و به هم مهر می ورزیدند و باهم کار می کردند. استاد و شاگرد در این میدان همه یکدیگر را می دیدند و به هم کمک می کردند، اما حالا از هم فرار می کنند. از هم فاصله می گیرند از بس که مشکلات زیاد است. امروز یک هنرمند مثلاً صبح تا ظهرش را باید به دنبال بیمه، شهرداری، اوقاف، دارایی و بسیاری جاهای دیگر برود و نیمه دیگر روزش را هم باید به بدبختی پول دربیاورد و شکم زن و بچه اش را سیر کند. این داستان، نقلش نگفتنی است. میدان امروز با آن موقع اصلاً حکایت دیگری است. آن زمان میدان را یک باغ می دیدیم، اصفهانی ها و کسبه به آن باغ ملی می گفتند. صبح همه می آمدند در باغ چون حقیقتاً باغ بود اما بعدها تمام درختها را بریدند و شکل دیگری به آن دادند.
جای کدام یک از اساتیدتان را خالی حس می کنید؟
نمی شود گفت که مثلاً این یکی جایش خالیست و دیگری نه. بخدا همه شان جایشان خالیست، همه شان خوب بودند و استاد. مثلاً من بگویم جای پدرم خالیست یا از چهار برادر سطوت که استاد بودند کاش حاج قاسم زنده بود! نه، نه کاش هرچهارتا زنده بودند. بگویم آقاحسین قوامی خوب بود و باید زنده باشد! نه همه شان، کاش همه زنده بودند. اینها هرکدامشان وزنه ای بودند.
اعتقاد دارید که اساتید گذشته، وزنه هایی بودند که دیگر کسی مانند آنها طلوع نکرد؟
نمی شود در حالت توهم بمانیم و بگوییم که دیگر مثل آن اساتید وجود ندارد و مانند انها نمی آید، چرا همین حالا خیلی استاد داریم که بهتر از آنها هم هستند؛ منتهی آنها صلابتی و وقاری و حالتی داشتند که اینها ندارند. الان فرهنگمان عوض شده است و مسئله این است. آن زمان وقتی نیم ساعت با یک استاد حرف میزدی چنان صلابتی داشت و چنان انرژی مخصوصی داشت که وقتی شما از او جدا می شدی آدم دیگری بودی. الان نه. الان تقریباً سروته ندارد اما باید بگویم که استاد زیاد داریم.
گفتگویم با استاد منصور کیخسروی به پایان رسید. از تیمچه مسجد امام دوباره به درون میدانی وارد می شوم که نقش خاطره می زند... اما استاد به واقع درست می گوید، صنایع دستی در میدان نقش جهان شور و هیجان ندارد. آنچه در نگاه اول پیداست معماری باشکوه صفوی است که به حق هم باید اینگونه باشد و این معماری با یک نگاه در چشم و دل و جان بدرخشد... اما باید گوش تیز کنی تا صدای چکش هنرمندی را بشنوی، باید ریزبین شوی تا ببینی نقشی از مینای آسمانی به روی زمینه می لغزد، باید نقش جهان را جستجو کنی تا قلمزن و قلمکار و مسگر و فیروزه کوب و میناکار و دیگران را در نقطه ای بیابی و لذت همنشینیی و هم کلامی با آنها را تجربه کنی، دیگر راسته های بازار مانند قدیم نیست و هنرمندان دور هم جمع نیستند. استاد درست می گفت نقش جهان دیگر باغ ملی نیست، اما هنرمندان اصفهان همواره همچون درختان سرو قد فراز کرده اند تا آنجا که نصف جهان شهر جهانی صنایع دستی می شود و می مانَد...
گفتگو از شیرین مستغاثی
نظر شما