به گزارش خبرگزاری ایمنا، شهید «عبدالعلی اکبری» در اصفهان متولد و دوران سربازی او همزمان با سال های قبل از پیروزی همراه شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و در نخستین اعزام های ماموریتی به سیستان و بلوچستان رفت. با آغاز درگیری های ضد انقلاب در کردستان برای مبارزه با آنان به غرب کشور رفت و با آغاز جنگ تحمیلی نیز به عنوان رزمنده در خط مقدم حضور پیدا کرد و در جبهه بهمنشیر از ناحیه صورت مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجروح شد.
سال 1359 باز به سیستان و بلوچستان اعزام شد و مسئولیت تشکیل سپاه پاسداران و فرماندهی را برعهده گرفت. وی سرانجام در حین خدمت و در حال اقامه نماز به دست عوامل بیگانه به شهادت رسید. در ادامه وصیت نامه این شهید را باهم می خوانیم:
از وقتی نام امام خمینی را شنیدم و انقلاب اسلامی که در ایران شد اسلام را شناختم و از تاریخ ششم تیرماه سال 58 وارد سپاه پاسداران شدم و به سیستان و بلوچستان رفتم. از تاریخ هجدهم اردیبهشت 59 بنا به ضرورتی که در کردستان حس کردم به کردستان آمدم. من تنها در سپاه است که حس می کنم به خدا نزدیک شده ام و خیلی خوشحالم که می توانم گام مثبتی در راه اسلام و خط امام بردارم، از پدر و مادرم خیلی ممنونم که زحمت من را کشیده اند و بزرگم کرده اند و به من کمک کردند که به اسلام خدمت کنم.
دوستان و برادران و و همسنگران زیادی از از پیش ما رفته، شهید شدند و به پروردگار پیوستند و همین برادران که شهید شدند به من فهماندند که تا لیاقت شهادت را نداشته باشی ولو اینکه در درگیری های شدید هم که باشی، جان سالم به در می بری و اول باید زمینه را پیدا کرد، خود را به خدا نزدیک کرد، خالص شد و بی ریا و مومن بود و فقط فی سبیل الله کار کرد وگرنه سال ها هم در سپاه و جنگ باشی کشته نخواهی شد، این عملا به من ثابت شده است، من با چند نفر از برادران که در حال حاضر شهید شدند، بوده ام، آن ها را می شناختم که چگونه خالص بودند و چگونه در خون خود غلطیدند و به آنجا که آرزو داشتند رفتند.
برادر صالح، برادر ساوجی، اکبر پور اکبریان،...این ها همه گلچین شدند و رفتند و من هم از خدا می خواهم که به آن ها بپیوندم، وصیتنامه ام را برای همه بخوانند. پاسدار و جوانان و برادران و خواهران، و از همه پدرها و مادرها می خواهم جوان ها را تشویق کنند که در راه اسلام و پاسداری از انقلاب اسلامی قدم بردارند، از پاسداران می خواهم، عناصر کثیف که کردستان را به آتش کشیده اند به خاک و خون بکشند و با مردم با اخلاق اسلامی رفتار کنند و با رفتار یک مسلمان واقعی همچون امام، مردم را تربیت کنند.
دلم می خواست ازدواج کنم ولی بنا به ضرورت به کردستان رفتم
به پدر زحمتکشم سلام می فرستم و امیدوارم که از من راضی باشد. به مادرم سلام می رسانم و امیدوارم که مرا حلال کند و برادران و خواهران کوچک مرا مسلمان و مجاهدت تربیت کند. به برادرم خیرالله توصیه می کنم که خودسازی کند و قرآن بیاموزد و به اسلام خدمت کند. به برادر بزرگم جواد، و زن برادرم که برای من زحمت کشیده اند سلام فراوان می فرستم و اگر من از نظر اقتصادی پولی پیش آن ها دارم به برادرم خیرالله کمک کنند که درسش را بخواند.
من دلم می خواست ازدواج کنم و بچه دار بشوم اما اکنون بنا به ضرورتی که هست تا در کردستان باشم نمی توانم، پس از مردن من مرا در روستای خودمان نزدیک قبر مادرم به خاک بسپارید، هرچند دلم می خواهد نزدیک قبرهای برادران شهیدم باشم اما فرقی نمی کند؛ همه انشالله پیش خدا می رویم.
پاسداری یک هدف است
پاسداری یک وظیفه است، یک هدف است نه یک شغل و عامل وقت گذرانی و زندگی کردن. بنابراین من به جوانان پاسدار توصیه می کنم که این وظیفه را به خوبی انجام داده که بتوانند به هدفشان برسند.
برادران بنا به گفته حضرت علی(ع) که خداوند یک لحظه مرا به خودم وامگذار، ما و شما هم باید همینطور باشیم و همیشه به یاد خدا باشیم و هرجا می رویم اگر خودمان را با محیط تطبیق دهیم و خودمان را به یک چیزهایی سرگرم کنیم هرچند که کار خوب هم بکنیم فایده ندارد، باید نیت برای خدا باشد، توأم با عمل. اگر نیت نکنی که برای خدا کار کنی و خودت را سرگرم کنی هرچند که عمل صالح انجام دهید بی فایده است. باید نیت کنی که برای خدا کار کنی و لازمه برای خدا کار کردم رنج و سختی دارد. اگر رنج و سختی کشیدی برای خداست و اگر رنج و سختی نکشی خودت را سرگرم کرده ای و به یک چیز دل خوش می کنی و کاری که می کنی برای رضای خدا نیست.
نظر شما