به گزارش ایمنا، در اسناد بينالنهريني، خداي نباتي را با لباس قرمز و نيلبك به دنياي زيرزمين ميفرستادند و رنگ هيئت وروي او كه سياه است به اين دليل است كه از دنياي مرگ بازگشته است. اسناد و مداركي از بينالنهرين وجود دارد كه ريشه حاجي فيروز را نشان ميدهد. خدايي كه قرباني ميشود و با زنده شدن جهان، زنده ميشود. حاجي فيروز از آن نمادهاي بسیار قديمی است كه مراسمش بومي ايران است. خداي قرباني شونده است كه به سمت زمين ميرود و دوباره بازميگردد. زمستان به دنياي مرگ ميرود و اول بهار زنده ميشود و به دنياي زندگان مي آيد و نويد آمدن سال نو را ميدهد.
جایگاه حاجی فیروز در فرهنگ ایرانیان
شخصیت و پیشینه «حاجی فیروز» به عنوانِ طلایه دار و پیام آور نوروزی قدمتی برابر و حتی بیشتر از فرهنگ و تمدن ایران زمین دارد. ریشه و خاستگاه این پدیده فرهنگی را همانا در باورها و اعتقادات توده مردم میتوان جستوجو کرد. از آنجا که فرهنگ، نخستین گسترهای است که آفرینندگانش نامی از خود بر جای نگذاشته و تاریخی روشن ندارد، حضور متداوم یک نماد فرهنگی مانند حاجی فیروز و جاری بودن آن در روزگار معاصر، بازتاب روشنی است از اندیشهها، عواطف و سنتهای جامعهای که با پیروی از روش شفاهی از راه زبان، اشاره، حرکت و نمایش، آن را فرد به فرد و نسل به نسل به دیگران منتقل و در بستر تاریخ، آن باورها را با هنجارهای اجتماعی دیگر منطبق میسازد، از اینرو شخصیت حاجی فیروز را میتوان برآیند یک اندیشه یا تخیل جمعی دانست که در مسیر تاریخی خود از سرزمینی به سرزمین دیگر کوچ کرده و روایتی مختلف ولی با هستهای یکسان، پدید آورده است.
"مهرداد بهار" اسطوره شناس ایران و فرزند ملک الشعرای بهار، حاجی فیروز را بازمانده آیین ایزد شهید شونده دانسته و مراسم سوگ سیاوش را نیز نموداری از همین آیین ارزیابی کرده است. چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان مردگان و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهید شونده و شادی او شادی زایش دوباره آنهاست که با خود، رویش و برکت میآورند. مهرداد بهار نیز سیاوش را با ایزد نباتی بومی مربوط میداند زیرا پس از شهادت سیاوش، از خونش گیاهی میروید. این همان برکت بخشی و رویش است و با این تعابیر، وی معنای دیگری برای نام سیاوش ارائه میدهد. سیاوش را که صورت پهلوی آن سیاوخش و صورت اوستایی سیاورشن است، معمولا به دارنده اسب سیاه یا قهوهای معنا میکنند. اما مهرداد بهار با ریشه یابی آیین سیاوش، معنای این نام را مرد سیاه یا سیه چرده میداند که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم برچهره میمالیدند یا به صورتک سیاهي که بهکار میبردند. این مطلب قدمت شگفت آور مراسم حاجی فیروز را نشان میدهد که به آیین "تموز" و "ایشتر" بابلی و از آن کهنه تر به آیینهای سومری میپیوندد. بر اساس این آیین ها، ایشتر به جهان زیرین سفر میکند و برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فروشدن ایشتر، زایش و باروری بر زمین باز میایستد، خدایان درصدد چاره جویی برمی آیند و سرانجام موفق میشوند آب زندگی را به دست آورند و بر ایشتر بپاشند. اما طبق قانون سرای مردگان، ایشتر باید جانشینی برگزیند تا او را به جای خود به جهان زیرین بفرستد. ایشتر شوهر خود، "دو موزی" را که از بازگشت او ناخشنود بود، برمی گزیند. جامه سرخ به تن "دوموزی" میکنند، روغن خوشبو به تنش میمالند، نی لاجورد نشان به دستش میدهند و او را به جهان زیرین میکشانند. "دوموزی" ایزد نباتی است که با رفتنش به جهان زیرین گیاهان خشک میشوند. پس چاره چیست؟ خواهر دوموزی نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان به سر میبرد تا برادرش به روی زمین باز آید و گیاهان جان بگیرند. بالا آمدن دو موزی و رویش گیاهان همزمان با فرا رسیدن بهار و نوروزی ما ایرانی هاست. در آن هنگام که دوموزی به همراه مردگان بالا میآید و سال نو آغاز میشود، ایرانیان نیز به استقبال فروهرهای مردگان میروند و برای روانهای مردگان که به خانه و کاشانه خود بازگشته اند، مراسم دینی برگزار میکنند. همزمان با این آداب و رسوم، حاجی فیروز با جامهای سرخ و چهره سیاه و دایره زنگی در دست، فرا رسیدن بهار را نوید می دهد. آیا این جامه سرخ حاجی فیروز همان جامعه سرخی نیست که بر تن دوموزی کرده اند و وی به هنگام بازگشت به جهان زندگان آن را هنوز بر تن داشته است؟ آیا چهره سیاه حاجيفیروز نشان از تیرگی جهان مردگان ندارد؟ و آیا دایره زنگی او و نی لبکی که همراه با او مینوازد، همان نی و سازی نیست که به دست دوموزی داده اند؟
اما آیا میتوان گفت این آیین را بومیان ایران از بین النهرین گرفته بودند؟ پاسخ به این پرسش منفی است و مسئله فقط شباهت است. حاجی فیروز متعلق به آیینهای بومی این سرزمین است.
حاجی فیروز نماد نوشدگی زمین
در سالهاي اخير بحث هايي بر سر سياهي صورت حاجي فيروز بوده است كه نشان از ناآگاهي گوينده آنان از تاريخ اساطيري اين سرزمين دارد. حاجي فيروز نه نماد برده داري بوده(كه هيچ گاه در ايران به شيوه ظلم به رنگين پوستان وجود نداشته) و نه نشانه تحقير آدمي ديگر است. حاجي فيروز نشان از "دوموزي"(ایزد گیاه) دارد كه در سرزمين زيرين حبس مي شود و با اسارت او عشق میمیرد، جهان غرق سکوت شده و باروری متوقف میشود. حاجی فیروز همان نماد "دوموزی" است، برخاسته از زمین، برای باروری دوباره زمین. نمادی است از سنتهای نیک ایرانیان، سنتهایی که در صلح و دوستی و طبیعت دوستی ایرانیان نهفته است. نظر برخى محققان در مورد انتخاب رنگ صورت و پوشیدن لباس سرخ، بر این است كه این انتخاب خود نمادى از یك تحول عظیم طبیعى است. این كه بهار شكوفه هاى سرخ را در میان سیاهى سرما ارمغان مى آورد، الهامى براى طراحى صورت و لباس حاجى فیروز است. صورت سیاه شده وى نمادى از سیاهى سرماى زمستان است و لبان و لباس هاى سرخش نمادى از بهار كه بر پیكره این سرما مى نشیند و حركات و آواز خواندی اش نیز دلیلى بر همین ادعاست. گویا این كار در قدیم به عهده غلامان سیاه بود كه به علت طرز تلفظ ناقص و نامأنوس واژه ها و طبع شادى طلبشان، مردم را به خنده و شادى و امید وا مى داشتند. اما این كه داستان این مرد اجرا كننده حركات موزیكال و طراحى خاص از كجا نشأت گرفته، به داستان عاشقانه اى بر مى گردد كه روایت كننده ازدواج عمو نوروز است، او منتظر زنى است كه با او ازدواج كند. محققان معتقدند این ازدواج نمادین میان عمو نوروز و زن بى نام(سال) به داستان ازدواج مقدس الهه و شاه مربوط مى شود. عمو نوروز نماد كسى است كه بركت مى دهد، حالا شاه باشد یا هر كس دیگر و آن زن منتظر هم، «زمین» است. چرا كه زن همیشه با زمین هم هویت است و آن هم به بارورى و روح زایندگى در هر دو جنس بازمى گردد. اما در باب سیاهى سر و صورت حاجى فیروز، مرحوم بهار حدس هایى زده بود، مبنى بر این كه این سیاهى باید به بازگشت او(حاجى فیروز) از دنیاى مردگان مربوط باشد.
حاجی فیروز در جغرافیايی مختلف
نام «حاجی فیروز» و ویژگیهای خاص امروزین او، همچون پوشاک سرخ و سیاهی چهره و ترانههای ویژهاش، سنتی کاملاً جدید و خاص تهران معاصر بوده است. اما شخصیت او به عنوان «پیامآور نوروزی» به گونههای مختلف از دیرباز در سراسر ایرانزمین روایی داشته و دارد. در نواحی گوناگون او را با نامهای متفاوتی میشناسند. درخراسان و بخشهایی از افغانستان «بیبی نوروزک»، در خمین و اراک «ننه نوروز»، در کرانههای خلیج فارس «ماما نوروز»، در گیلان «پیر بابا» و «آروس(عروس گلی)»، در آذربایجان «ننه مریم»، در تاجیکستان و بخارای شریف و دیگر وادیهای ورارود «ماما مروسه» و نامهای مشهور دیگری همچون بابا نوروز و عمو نوروز. گفته میشود که او و همراهانش نمادی از یک سنت کهن در آذربایجان هستند. این سنت «قیشدان چیخدیم» (از زمستان خارج شدم) نام داشت و بر اساس آن حاجی فیروز در خیابانها آواز میخواند تا به همه خبردهد که بهار آمده است و زمستان به پایان رسیده است. در مقابل این همه شادی و نشاط که حاجی فیروز برای مردم به ارمغان میآورد، آنها نیز پول و شیرینی و هدایای دیگر به او می دادند.
تاریخچه ظهور حاجی فیروز به درستی معلوم نیست اما در تمام متونی که به آیینهای نوروزی در جای جای ایران در طول تاریخ اشاره کردهاند از حاجی فیروز و عمو نوروز نیز ذکری به میان رفته است. در تمام مناطقی نیز که زمانی تحت سلطه ایران بوده اند حاجی فیروز چهره آشنایی است.شیوه اجرای نمایشها در نواحی گوناگون، زمان مراسم و حتی ترانههایی که سروده میشود، گاه با یکدیگر متفاوت هستند و این تفاوتها ناشی از ویژگیهای خاص هر ناحیه است. در آسیای میانه و در آخرین شب سال، انتظار «مامای مروسه» را میکشند و بانوی خانه، خوراکیهایی همچون سمنک(سمنو) را در آوندهایی بسیار تمیز و آراسته، بر دسترخوانی(سفرهای)میگذارد تا شب هنگام او آنها را برکت دهد و بچشد و ببوسد. پیش از آمدن مامای مروسه، مراسم «گلگردانی» یا «گل نوروزی» برگزار میشود و در این مراسم گروهی از مردم، نخستین گلهای روییده در صحرا را میچینند و همراه با شادی و آواز درکوچهها میگردانند. این آیین با تفاوتهایی در گیلان و کوهپایههای تالش نیز برگزار میشود. در آنجا «آروس گلی» و «پیر بابا» با یک خرس و با دستههای گل و پوشیدن پوشاک سرخ و کلاه بوقی(یادمان میترا) به ترانهسرایی و دایرهزنی و کارهای خندهآور میپردازند. حال چگونه است که این سنتهای کهن نوروزی و از آن جمله حاجی فیروز با نام ها و مناسبتهای گوناگون در طول تاریخ این سرزمین حفظ شده اما مشابه این آیین ها در بین النهرین(عراق کنونی) با آن همه سند و مدرک به فراموشی سپرده شده است؟ این را دیگر باید در ویژگی فرهنگ ایرانی جستوجو کرد و از طرفی، گواه دیگری بر بومی بودن و مردمی بودن این سنت هاست. چون تنها سنت ها و آیین هایی که از دل مردم جوشیده باشد، می تواند این چنین در ادوار مختلف دوام بیاورد و هرچند نامش تغییرکند، اما باقی بماند.
12168/135/10
جایگاه حاجی فیروز در فرهنگ ایرانیان
شخصیت و پیشینه «حاجی فیروز» به عنوانِ طلایه دار و پیام آور نوروزی قدمتی برابر و حتی بیشتر از فرهنگ و تمدن ایران زمین دارد. ریشه و خاستگاه این پدیده فرهنگی را همانا در باورها و اعتقادات توده مردم میتوان جستوجو کرد. از آنجا که فرهنگ، نخستین گسترهای است که آفرینندگانش نامی از خود بر جای نگذاشته و تاریخی روشن ندارد، حضور متداوم یک نماد فرهنگی مانند حاجی فیروز و جاری بودن آن در روزگار معاصر، بازتاب روشنی است از اندیشهها، عواطف و سنتهای جامعهای که با پیروی از روش شفاهی از راه زبان، اشاره، حرکت و نمایش، آن را فرد به فرد و نسل به نسل به دیگران منتقل و در بستر تاریخ، آن باورها را با هنجارهای اجتماعی دیگر منطبق میسازد، از اینرو شخصیت حاجی فیروز را میتوان برآیند یک اندیشه یا تخیل جمعی دانست که در مسیر تاریخی خود از سرزمینی به سرزمین دیگر کوچ کرده و روایتی مختلف ولی با هستهای یکسان، پدید آورده است.
"مهرداد بهار" اسطوره شناس ایران و فرزند ملک الشعرای بهار، حاجی فیروز را بازمانده آیین ایزد شهید شونده دانسته و مراسم سوگ سیاوش را نیز نموداری از همین آیین ارزیابی کرده است. چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان مردگان و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهید شونده و شادی او شادی زایش دوباره آنهاست که با خود، رویش و برکت میآورند. مهرداد بهار نیز سیاوش را با ایزد نباتی بومی مربوط میداند زیرا پس از شهادت سیاوش، از خونش گیاهی میروید. این همان برکت بخشی و رویش است و با این تعابیر، وی معنای دیگری برای نام سیاوش ارائه میدهد. سیاوش را که صورت پهلوی آن سیاوخش و صورت اوستایی سیاورشن است، معمولا به دارنده اسب سیاه یا قهوهای معنا میکنند. اما مهرداد بهار با ریشه یابی آیین سیاوش، معنای این نام را مرد سیاه یا سیه چرده میداند که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم برچهره میمالیدند یا به صورتک سیاهي که بهکار میبردند. این مطلب قدمت شگفت آور مراسم حاجی فیروز را نشان میدهد که به آیین "تموز" و "ایشتر" بابلی و از آن کهنه تر به آیینهای سومری میپیوندد. بر اساس این آیین ها، ایشتر به جهان زیرین سفر میکند و برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فروشدن ایشتر، زایش و باروری بر زمین باز میایستد، خدایان درصدد چاره جویی برمی آیند و سرانجام موفق میشوند آب زندگی را به دست آورند و بر ایشتر بپاشند. اما طبق قانون سرای مردگان، ایشتر باید جانشینی برگزیند تا او را به جای خود به جهان زیرین بفرستد. ایشتر شوهر خود، "دو موزی" را که از بازگشت او ناخشنود بود، برمی گزیند. جامه سرخ به تن "دوموزی" میکنند، روغن خوشبو به تنش میمالند، نی لاجورد نشان به دستش میدهند و او را به جهان زیرین میکشانند. "دوموزی" ایزد نباتی است که با رفتنش به جهان زیرین گیاهان خشک میشوند. پس چاره چیست؟ خواهر دوموزی نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان به سر میبرد تا برادرش به روی زمین باز آید و گیاهان جان بگیرند. بالا آمدن دو موزی و رویش گیاهان همزمان با فرا رسیدن بهار و نوروزی ما ایرانی هاست. در آن هنگام که دوموزی به همراه مردگان بالا میآید و سال نو آغاز میشود، ایرانیان نیز به استقبال فروهرهای مردگان میروند و برای روانهای مردگان که به خانه و کاشانه خود بازگشته اند، مراسم دینی برگزار میکنند. همزمان با این آداب و رسوم، حاجی فیروز با جامهای سرخ و چهره سیاه و دایره زنگی در دست، فرا رسیدن بهار را نوید می دهد. آیا این جامه سرخ حاجی فیروز همان جامعه سرخی نیست که بر تن دوموزی کرده اند و وی به هنگام بازگشت به جهان زندگان آن را هنوز بر تن داشته است؟ آیا چهره سیاه حاجيفیروز نشان از تیرگی جهان مردگان ندارد؟ و آیا دایره زنگی او و نی لبکی که همراه با او مینوازد، همان نی و سازی نیست که به دست دوموزی داده اند؟
اما آیا میتوان گفت این آیین را بومیان ایران از بین النهرین گرفته بودند؟ پاسخ به این پرسش منفی است و مسئله فقط شباهت است. حاجی فیروز متعلق به آیینهای بومی این سرزمین است.
حاجی فیروز نماد نوشدگی زمین
در سالهاي اخير بحث هايي بر سر سياهي صورت حاجي فيروز بوده است كه نشان از ناآگاهي گوينده آنان از تاريخ اساطيري اين سرزمين دارد. حاجي فيروز نه نماد برده داري بوده(كه هيچ گاه در ايران به شيوه ظلم به رنگين پوستان وجود نداشته) و نه نشانه تحقير آدمي ديگر است. حاجي فيروز نشان از "دوموزي"(ایزد گیاه) دارد كه در سرزمين زيرين حبس مي شود و با اسارت او عشق میمیرد، جهان غرق سکوت شده و باروری متوقف میشود. حاجی فیروز همان نماد "دوموزی" است، برخاسته از زمین، برای باروری دوباره زمین. نمادی است از سنتهای نیک ایرانیان، سنتهایی که در صلح و دوستی و طبیعت دوستی ایرانیان نهفته است. نظر برخى محققان در مورد انتخاب رنگ صورت و پوشیدن لباس سرخ، بر این است كه این انتخاب خود نمادى از یك تحول عظیم طبیعى است. این كه بهار شكوفه هاى سرخ را در میان سیاهى سرما ارمغان مى آورد، الهامى براى طراحى صورت و لباس حاجى فیروز است. صورت سیاه شده وى نمادى از سیاهى سرماى زمستان است و لبان و لباس هاى سرخش نمادى از بهار كه بر پیكره این سرما مى نشیند و حركات و آواز خواندی اش نیز دلیلى بر همین ادعاست. گویا این كار در قدیم به عهده غلامان سیاه بود كه به علت طرز تلفظ ناقص و نامأنوس واژه ها و طبع شادى طلبشان، مردم را به خنده و شادى و امید وا مى داشتند. اما این كه داستان این مرد اجرا كننده حركات موزیكال و طراحى خاص از كجا نشأت گرفته، به داستان عاشقانه اى بر مى گردد كه روایت كننده ازدواج عمو نوروز است، او منتظر زنى است كه با او ازدواج كند. محققان معتقدند این ازدواج نمادین میان عمو نوروز و زن بى نام(سال) به داستان ازدواج مقدس الهه و شاه مربوط مى شود. عمو نوروز نماد كسى است كه بركت مى دهد، حالا شاه باشد یا هر كس دیگر و آن زن منتظر هم، «زمین» است. چرا كه زن همیشه با زمین هم هویت است و آن هم به بارورى و روح زایندگى در هر دو جنس بازمى گردد. اما در باب سیاهى سر و صورت حاجى فیروز، مرحوم بهار حدس هایى زده بود، مبنى بر این كه این سیاهى باید به بازگشت او(حاجى فیروز) از دنیاى مردگان مربوط باشد.
حاجی فیروز در جغرافیايی مختلف
نام «حاجی فیروز» و ویژگیهای خاص امروزین او، همچون پوشاک سرخ و سیاهی چهره و ترانههای ویژهاش، سنتی کاملاً جدید و خاص تهران معاصر بوده است. اما شخصیت او به عنوان «پیامآور نوروزی» به گونههای مختلف از دیرباز در سراسر ایرانزمین روایی داشته و دارد. در نواحی گوناگون او را با نامهای متفاوتی میشناسند. درخراسان و بخشهایی از افغانستان «بیبی نوروزک»، در خمین و اراک «ننه نوروز»، در کرانههای خلیج فارس «ماما نوروز»، در گیلان «پیر بابا» و «آروس(عروس گلی)»، در آذربایجان «ننه مریم»، در تاجیکستان و بخارای شریف و دیگر وادیهای ورارود «ماما مروسه» و نامهای مشهور دیگری همچون بابا نوروز و عمو نوروز. گفته میشود که او و همراهانش نمادی از یک سنت کهن در آذربایجان هستند. این سنت «قیشدان چیخدیم» (از زمستان خارج شدم) نام داشت و بر اساس آن حاجی فیروز در خیابانها آواز میخواند تا به همه خبردهد که بهار آمده است و زمستان به پایان رسیده است. در مقابل این همه شادی و نشاط که حاجی فیروز برای مردم به ارمغان میآورد، آنها نیز پول و شیرینی و هدایای دیگر به او می دادند.
تاریخچه ظهور حاجی فیروز به درستی معلوم نیست اما در تمام متونی که به آیینهای نوروزی در جای جای ایران در طول تاریخ اشاره کردهاند از حاجی فیروز و عمو نوروز نیز ذکری به میان رفته است. در تمام مناطقی نیز که زمانی تحت سلطه ایران بوده اند حاجی فیروز چهره آشنایی است.شیوه اجرای نمایشها در نواحی گوناگون، زمان مراسم و حتی ترانههایی که سروده میشود، گاه با یکدیگر متفاوت هستند و این تفاوتها ناشی از ویژگیهای خاص هر ناحیه است. در آسیای میانه و در آخرین شب سال، انتظار «مامای مروسه» را میکشند و بانوی خانه، خوراکیهایی همچون سمنک(سمنو) را در آوندهایی بسیار تمیز و آراسته، بر دسترخوانی(سفرهای)میگذارد تا شب هنگام او آنها را برکت دهد و بچشد و ببوسد. پیش از آمدن مامای مروسه، مراسم «گلگردانی» یا «گل نوروزی» برگزار میشود و در این مراسم گروهی از مردم، نخستین گلهای روییده در صحرا را میچینند و همراه با شادی و آواز درکوچهها میگردانند. این آیین با تفاوتهایی در گیلان و کوهپایههای تالش نیز برگزار میشود. در آنجا «آروس گلی» و «پیر بابا» با یک خرس و با دستههای گل و پوشیدن پوشاک سرخ و کلاه بوقی(یادمان میترا) به ترانهسرایی و دایرهزنی و کارهای خندهآور میپردازند. حال چگونه است که این سنتهای کهن نوروزی و از آن جمله حاجی فیروز با نام ها و مناسبتهای گوناگون در طول تاریخ این سرزمین حفظ شده اما مشابه این آیین ها در بین النهرین(عراق کنونی) با آن همه سند و مدرک به فراموشی سپرده شده است؟ این را دیگر باید در ویژگی فرهنگ ایرانی جستوجو کرد و از طرفی، گواه دیگری بر بومی بودن و مردمی بودن این سنت هاست. چون تنها سنت ها و آیین هایی که از دل مردم جوشیده باشد، می تواند این چنین در ادوار مختلف دوام بیاورد و هرچند نامش تغییرکند، اما باقی بماند.
12168/135/10
کانال اطلاع رسانی: https://telegram.me/imnanew
نظر شما