درباره نامه خائنانه قهرمانان فتنه
محمد زعیمزاده در این شماره ازروزنامه وطن امروز آورده است: یک- 30 نفر از به اصطلاح دگراندیشان و اصلاحطلبان سابق و ضدانقلابهای فعلی به سرلیستی احمد باطبی به نو رئیسجمهور آمریکا که هنوز در کاخ سفید هم مستقر نشده نامه نوشتهاند که ملت ایران را تحریم کنید. نامهای که تقریبا در خیانتبار بودنش حتی در بین مخالفان جمهوری اسلامی هم اجماع جدی وجود دارد تا حدی که حتی کارشناس بیبیسی فارسی درباره آن مینویسد: «باید کلمات و مفاهیم از دست رفته را باز پس گیریم، آنکه با نامه به ترامپ تقاضای تحریم، تنبیه و حمله به کشورش را میکند، تنها یک نام دارد؛ خائن». یا جماعتی که روزی احمد باطبی و امثال او شرفشان بودند هشتگ زدهاند که فلانی بیشرف است.
اما مساله مهمتر شاید پاسخ به این سوالها باشد که آیا این مدل وطنفروشیها بار اول است که انجام گرفته؟ این جماعت دقیقا چه چیزی را از رئیسجمهور جدید آمریکا میخواهند و عقبه چه نگاهی را دنبال میکنند؟ و اینکه پروسه تشکیل چنین کلونی مبتذلی که امروز صدای همه را در آورده چگونه بوده است؟
دو- واقعیت این است که برای بررسی عقبه و پشتوانه تاریخی چنین حرکتی خیلی نیازی به حافظه تاریخی و مراجعه به رفتار گروهک رجوی و دوشادوشی پیرزنهای روسری قرمز اشرف با صدامیان در کربلای4 و مرصاد نیست، نیازی به بازخوانی کنفرانس برلین هم نیست، حتی لازم نیست نطق احمد شیرزاد در مجلس ششم را هم دوباره مرور کنیم، از بازخوانی نامه 127 نفره موسوم به جام زهر هم مستغنی هستیم، احتیاجی هم به بازخوانی نامه حمایتی تفالههای همین جریان در دانشگاهها در سال 87 درباره اسرائیل هم نیست، میشود خیلی راحتتر به موارد متاخر اشاره کرد که همین جماعت مست و سرخوش از تزلزل و لغزش برخی خواص در فتنه 88، زمستان ٨٨ و بهار ٨٩ تا واشنگتن رفتند تا از آمریکا بخواهند ایران را تحریم کند و مهمل بافشان بگوید: «ما به تحریمهای اقتصادی که فشار را بر ایران زیادتر میکند محتاجیم. ما میخواهیم اوباما بگوید که او پشتیبان دموکراسی است.» و صریحا به روزنامههای آمریکایی بگویند: «در حال حاضر به دلیل شکافهای عمیق در ایران پس از انتخابات، تحریم موثرتر از گذشته است. ما در 30 سال گذشته چنین شکافهایی را ندیده بودیم. مخالفان بتدریج سیاستهای کلان جمهوری اسلامی را هدف گرفتهاند. اکنون باید تحریمها را تشدید کرد». تلاشی که نتیجهاش شد صدور قطعنامه سنگین و ظالمانه 1929تا این جماعت تبدیل شوند به دلال اعمال تحریم علیه ملت ایران و با تقسیم کار حرفهای عدهای از آنها هم پس از 92 بشوند دلال توجیه مذاکره و توافق تهران ـ واشنگتن.
سه- نکته بعدی این است که حرف این جماعت هم خیلی حرف عجیب و غریبی نیست؛ جانمایه آنچه آنان از ترامپ خواستهاند و قبلا از بوش هم گدایی کرده بودند همان چیزی است که برخی در کسوت استادی دانشگاه و برخی در جایگاه مسؤولیت و تریبونهای رسمی خیلی شیک و اتوکشیده و لای زرورق در نوشتهها و نطقهایشان میگویند. باطبی و رفقای واشنگتننشینش خیلی صریح میگویند راه هر نوع تغییر در خارج از مرزها و به دست کدخداست و اتفاقا از سر سادگی با صراحت و صداقت مثالزدنی و با یک روش دمدستی مطالبه خودشان را از کدخدا طرح میکنند، در واقع میشود گفت اگر بخواهیم به چارچوبهای ذهنی این 30 وطنفروش علمیتر نگاه کنیم آنها هم بر چیزی جز پوزیتیویسم حاد در مسیر توسعه فکر نمیکنند. آنها هم معتقدند راه و مسیر توسعه مسیر کدخداست، فقط فرق آنها با مدلهای شیک داخلی این است که صریحا میگویند جناب کدخدا! لطفا خودتان هم طراح مدل باشید و هم مجری آن، در واقع نسخه باطبی و رفقا نسخه رادیکالتر و البته عملگرایانهتر پوزیتیویستهای داخلی است، توفیر مساله اینجاست که فقط اینها کمروتر هستند و فعلا مثل باطبی و شرکا نمیگویند اگر زور کدخدا زیاد بود بپذیر و لذت ببر! اما هر دو عمیقا معتقدند مسیر هر نوع تحول و پیشرفتی اعم از فناوری، اقتصادی و حتی اجتماعی و فرهنگی از داخل مسدود است و بالاخره کدخدا کدخداست و راه هم همین است و لاغیر!
چهار- به ترکیب جمعیت 30 نفره اگر دقیقتر نگاه شود برخی بدنه اصلی و عاملان موثر عموما کسانی هستند که روزگاری در این مملکت، در دوره اصلاحات به ضرب و زور رسانههای زنجیرهای و حمایت عجیب و غریب عناصر دولتی، غاصبانه شده بودند نماد انجمنهای اسلامی و البته جنبش دانشجویی؛ یکی با پیراهن خونینی ساختگی و یکی هم با شرکت در کنفرانسهای ضدملی چون برلین از مسیر خیابان انقلاب راهی کنگره آمریکا شدند و تبدیل شدند به تحلیلگر صدای آمریکا و شبکههای سلطنتطلب.
در واقع باطبی و امثال باطبی که امروز چپ و راست و میهنپرست به آنها خائن میگویند محصول یک پروسه امنیتی حساب شده بودند، پروسهای که تشکل دانشجویی را اولا دولتساخته میخواست و ثانیا همراه و ابزار دست احزاب و گروههای همسو از مشارکت و مجاهدین تا نهضت آزادی و وقتی کارش با دانشجو تمام میشد آن را «حرف مفت» میخواند، پروسهای که جریان دانشجویی برایش بشود ابزاری برای فشار از پایین برای چانهزنی در بالا و برای اینکه روند متوقف نشود اندکی طعم قدرت و زورمندی را هم به کام وی میریخت؛ خروجی چنین پروسه و روندی به طور طبیعی میشود امثال باطبی و افشاری که در خوشبینانهترین حالت دیگر تضمینی به پدربزرگان و مقتدایان لیبرال خود نمیدهند که تا ابد در همان مسیری که آنها ترسیم میکنند باشند و حاصلش میشود نامه به ترامپ و عکس یادگاری با بوش و کاسه گدایی جلوی باراک اوباما. بله! این نامه خائنانه معلول علتهای زیادی است که حتما یکی از موثرترین آنها تلاش برای دولتیسازی تشکلهای دانشجویی است؛ روندی که گویا اصلاحطلب، مهرورز و مدبّر نمیشناسد.
موانع پنج ضلعی عملیات موصل
دکتر حامدرحیم پور در این شماره از روزنامه خراسان اورده است:
عملیات آزاد سازی موصل، مدتی است که با کُندی مواجه شده است و شور و فعالیت سابق را ندارد؛ هرچند هفته گذشته چندین ساختمان و یک منطقه به دست نیرو های عراق آزاد شد؛ اما اخبار عملیات موصل با رکود همراه شده است. نبرد بازپس گیری موصل و حلب تقریبا همزمان آغاز شد، اما با گذشت بیش از دو ماه از آغاز عملیات موصل کارشناسان این سوال را مطرح می کنند که چرا ارتش سوریه کنترل حلب را در دست گرفت اما ارتش عراق کنترل موصل را هنوز نتوانسته در دست بگیرد؟ واقعیت این است که مانع سازی ها و کارشکنی ها درصحنه میدان رزم آزاد سازی موصل به طور خاص و کلیه سرزمین های اشغالی توسط جبهه تکفیر و سلطه در منطقه، تنها محدود به شرایط طبیعی سختی رزم نیست بلکه به دلیل مداخله بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای است که برای خود منافعی را در منطقه و عراق تعریف کرده و درصدد دستیابی به آن ها هستند.باید گفت که پنج مانع بر آزاد سازی موصل اثر گذاشته و این روند را با تاخیر مواجه کرده است:
1- تلاش ترکیه برای انسجام مجدد تروریست ها: ترک ها در راستای حفظ وضع موجود و ممانعت از پیشروی ارتش و الحشد الشعبی (بسیج مردمی) عراق در تصرفات داعش و تکفیری ها، در حین عملیات آزاد سازی موصل موانع و دست انداز هایی را ایجاد می کنند که مسلماً از دید نیرو های عراقی و جبهه مقاومت پنهان نیست. به عنوان مثال، ترک ها در حین عملیات آزاد سازی موصل در مقطعی اعلام کردند که شهر رطبه واقع در مرز عراق، سوریه و اردن، توسط داعش سقوط کرده است. آن ها از این طریق به دنبال بر هم زدن حالت تمرکز و پراکنده سازی نیروهای عملیاتی عراقی بودند تا فرصت تجدیدقوایی برای تروریست ها در جهت بازیابی انسجام خود ایجاد نمایند.تحریک بارزانی به اتخاذ مواضع غیر سازنده در روند این نبرد نیز همواره از سوی آنکارا مد نظر بوده است.طبیعی است که پاک سازی عراق از داعش به نفع دولت رویاپرداز ترکیه نیست و اردوغان به دنبال تجزیه آن و روی کار آمدن دولت سنی تابع ترکیه است تا بر آن تکیه کرده و نفوذ خود را تقویت کند.
2- فشار آمریکا به الحشدالشعبی: با شروع عملیات در موصل و به رغم همه فراز و نشیب هایی که ایجاد شد، آمریکا فشار هایی را وارد ساخت تا الحشدالشعبی در عملیات حضور نداشته باشد یا این که کمترین مکان را برای انجام عملیات در اختیار داشته باشد و بیشترین ظرفیت را نیرو های ائتلاف در اختیار داشته باشند. به همین منظور در این عملیات قرار بر این شد تا الحشدالشعبی به غیراز محور جنوبی در محور غربی هم به کارگیری شود، اما نباید به موصل ورود پیدا کند و فقط در سطح استان و با ورود به شهرک ها، روستاها و... می تواند عملیات اجرا کند و وظیفه ورود به موصل به ارتش و پلیس عراق واگذار شد. آمریکایی ها پیش از این نیز بار ها جلوی پیشروی نیرو های الحشد در مناطق تحت تصرف داعش در استان الانبار را گرفته بودند و یک بار نیز مانع از آزادی رمادی شدند. آمریکا و ترکیه از این می ترسند که آزادی مناطق تصرف شده توسط داعش به کمک نیرو های مردمی در معادلات سیاسی داخلی عراق، به سود جریان مقاومت تمام شود.
3- خیال پردازی بارزانی باهدف گسترش مناطق اقلیم کردستان: در حالی که نیرو های نظامی عراق در حال نبرد سنگین با داعش هستند، مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان عراق با ماهی گرفتن از آب گل آلود بازهم ادعای همیشگی خود مبنی بر انجام همه پرسی برای استقلال این منطقه را مطرح کرد. نکته جدید در سخنان بارزانی اشاره وی به توافق دوجانبه اقلیم با آمریکا برای عدم خروج نیرو های پیشمرگه از مناطقی است که در عملیات آزاد سازی موصل و پیش از آن به کنترل این نیرو ها افتاده بود.نمک نشناسی مسعود بارزانی ومقامات اربیل که تا همین چند وقت پیش ریاستشان درمعرض فروپاشی توسط داعش بود و به دست جبهه مقاومت نجات داده شد گویا تمامی ندارد. حتی به باور برخی ظهور داعش در منطقه خاورمیانه و اشغال اراضی عراق، به ویژه شهر موصل در نتیجه همکاری مقامات اربیل و بعثی ها صورت گرفته و بسیاری از مقامات استان نینوا که در سقوط موصل به دست داعش نقش داشتند، به منطقه کردستان عراق فرار کرده و در آنجا ساکن هستند.این موضوع می تواند نطفه چالش های امنیتی در آینده تلقی شود که در این عملیات به تدریج در حال شکل گیری است. به همین منظور اگر الحشدالشعبی در مناطق شمالی و شرقی موصل نیز حضور داشت، می توانست بخشی از چالش های پیش روی عراق آینده را مدیریت کند.
4- ایجاد موانع توسط داعش در مناطق پرجمعیت: منطقه موصل دارای منابع عظیم معدنی از جمله نفت می باشد که از سرچشمه های قدرت و منازعه در داخل عراق به حساب می آید. در بعد منابع آب، موصل با سد معروف خود از مهم ترین منابع آب رسانی به مناطق مختلف عراق محسوب می شود وطبیعی است که تمدن و تمرکز جمعیت بیشتر در مناطقی است که آب وجود داشته است، بنابراین شهر های اصلی و بزرگ عراق در کنار دجله قرارگرفته اند و بیشتر کار های عملیاتی و نظامی در کنار دجله صورت می گیرد. به همین منظور محور جنوبی یکی از محور های حساس به شمار می آید که الحشدالشعبی در آنجا مستقر است و داعش هم بیشترین موانع و مشکلات را در این مناطق ایجاد کرده است.
5- وابستگی لجستیکی ارتش عراق به آمریکا: نکته قابل توجه دیگر، محدودیت هایی است که نیرو های نظامی غیر از الحشدالشعبی در عراق دارند و آن وابستگی لجستیکی به آمریکاست. این مشکل به قدری حاد به نظر می رسد که اگر آمریکا هرلحظه تصمیم بگیرد دست به اقداماتی بزند، ممکن است شرایط خاصی برای نیرو های نظامی عراق ایجاد کند و آن ها با مشکل مواجه شوند. به طور مثال جنگنده های اف 16 که بعد از یک تاخیر نسبتا طولانی به نیروی هوایی عراق توسط آمریکا تحویل داده شد توانایی حمل بمب های هدایت ماهواره ای سری JDAM را ندارد و در عین حال انواع موشک های ضد رادار و کروز هوا پرتاب مثل موشک هارم و JSOW نیز که قابلیت حمل آن توسط این مدل از اف 16 وجود دارد به عراقی ها تحویل داده نشده است. اکنون اگرچه به نظر می رسد نبرد موصل ایستگاه پایانی حضور داعش در عراق باشد اما به وضوح نگرانی های جدی در حین عملیات وپس از نبرد موصل برای عراق، سوریه و منطقه وجود دارد.
عاقبت اعتماد به دشمن!
محمدكاظم انبارلويي در این شماره از روزنامه رسالت آورده است:
وزير امور خارجه در کميسيون امنيت ملي، صادقانه به دو اشتباه در گفتگوهاي ديپلماتيک پيرامون برجام اعتراف کرد؛ 1- اعتماد به جان کري اشتباه بود 2- اينکه تنها با آمريکا مذاکره کرديم هم اشتباه بود جريان رسانه اي وابسته به غرب و بزک کنندگان چهره کريه آمريکا در مقام لاپوشاني اين دو اعتراف برآمدند و به تکذيب آن پرداختند، اما کار از کار گذشته و ظريف چنين حرفي را زده بود و کافي است به نوار ضبط شده در کميسيون مراجعه کرده و حقيقت را دريافت.
در اينکه نمي شود به آمريکايي ها اعتماد کرد، شکي نيست. پنجاه سال است آمريکايي ها با ملت ايران سابقه خصومت، بدعهدي و پيمان شکني دارند. از فتح لانه جاسوسي به اين طرف، بارها آنها را آزموده ايم. چرا به آنها اعتماد کرديم، معلوم نيست! بارها رهبر معظم انقلاب در خلال مذاکرات به دولت و تيم مذاکره كننده هشدار دادند. اين هشدارها بايد در مفاد متني که امضاء کرديم خود را نشان مي داد، اما غفلت و عجله رئيس جمهور اجازه نداد به اين هشدارها توجه شود.
امروز دستگاه ديپلماسي در برابر بدعهدي آمريکا قرار دارد. در گفتگوهاي زير سقف و رد و بدل شدن ايميل ها و نيز نامه به موگريني، حرف هاي
خوبي زده مي شود، اما مردم همچنان از آن بي خبر هستند. اگر اينها را به مردم بگوييد و مسير صداقت و «دانستن، حق مردم است» را طي کنيد، مشکل برجام حل مي شود. مقام معظم رهبري دوم تير ماه 94 در ديدار با مسئولين نظام فرمودند: «اگر حقايق امور با صداقت لازم و درستي براي مردم بيان شود، مردم خواهند ايستاد و مقاومت خواهند کرد.»
در گفتگوهاي 1+5،روسيه و چين ناديده گرفته شدند، در حالي که همان هنگام، آنها تقاضاي روابط راهبردي با تهران داشتند. درست است اروپا دنباله روي آمريکا در گفتگوها بود، اما ما براي آنها شأني قائل نبوديم و تحت پوشش 1+5 تنها با آمريکا گفتگو کرديم، در حالي که آمريکا احدي از 1+5 بود. اکنون گرفتار آمريکا هستيم که چه دموكرات وچه جمهوري خواه، در خصومت ورزي با ملت ايران، يک ذره ترديد ندارند و در اعمال و اجماع تحريم هاي جديد، خود را نشان داده اند.
رهبر معظم انقلاب در روز دوم فروردين 94 فرمودند: «فريب لبخند طرف مقابل را نخوريد، به وعده اي که مي دهد اعتماد نکنيد. چون وقتي خرش از پل گذشت برمي گردد و به ريش شما مي خندد. اينها اين قدر وقيح اند!» اما متأسفانه به اين هشدارها توجه نشد. رئيس جمهور با آنکه صريحاً گفته بود «ما چيزي را امضاء نمي کنيم مگر اينکه در همان روز همه تحريم هاي ظالمانه برداشته شود»، اما به وعده خود عمل نکرد. ما به تعهدات خود عمل کرديم اما آمريکا ما را به
وعده هاي نسيه دلخوش کرد و آخر هم به آن عمل نکرد.
وزير امور خارجه در کميسيون امنيت ملي گفته است: «اگر استراتژي خودم را دنبال مي کردم اکنون با مشکل مواجه نمي شديم.» بايد از ايشان پرسيد استراتژي شما چه بود؟ براي مردم توضيح دهيد چه کسي بر خلاف استراتژي شما چيزي را تحميل کرد تا اينکه امروز
اين گونه به بن بست برسيم؟
رئيس جمهور و دستگاه ديپلماسي کشور بايد صادقانه با مردم، پشت پرده
گفتگوهاي برجام را بگويند و مسير اشتباهي را که رفته اند، اصلاح کنند. ديپلمات هاي ما بايد بدانند اين مقوله که «همه مسيرها به آمريکا ختم مي شود»، اشتباه است و از يک سوراخ نبايد چند بار گزيده شوند. اين به معناي نفي مذاکره و گفتگو نيست، بلکه به معناي هوشياري و هوشمندي در مذاکرات است. اگر توافقي هست نبايد چندپهلو باشد. نبايد قبل از اينکه طرف به عهد خود عمل مي كرد، ما عهدي را به منصه ظهور و عمل درمي آورديم. ما در اين مذاکرات با عمروعاص طرف بوديم و نبايستي سادگي و اشتباه ابوموسي اشعري را تکرار مي كرديم.
دولت در مقوله شکست برجام بايد به اين درک برسد که برجام يک مدل براي حل مشکلات نبوده، بلکه خود مشکلي شده افزون بر مشکلات کشور، که بايد آن را به نوعي حل کرد. چرا كه آمريکايي ها
علاوه بر حفظ تحريم هاي قبلي براي تحريم هاي جديد در چارچوب برجام، کارسازي صورت مي دهند.
دولت بايد دور جديدي از هزينه اعتماد به آمريکا را بپردازد اما بايد سعي کند اين هزينه را از جيب ملت پرداخت نکند. عمل به سياست هاي اقتصاد مقاومتي، دولت را از اين کار، نهي مي کند. به همين دليل امسال، سال اقدام و عمل به سياست هاي اقتصاد مقاومتي است. امروز برجام يک دردسر براي سياست خارجي و سياست داخلي و اقتصاد کشور است. سخن گفتن از دستاوردهاي آن توهين به شعور مردم است. ما بايد از برجام عبور کنيم و همان مسير درست گذشته را ادامه دهيم. مشکلات ما قبل از برجام به مراتب کمتر از بعد برجام بود.
آمريکا کوچک تر از آن است که به انقلاب ما آسيب برساند. نبايد فريب دکور نظامي آنها در منطقه و ويترين اقتصادي شان در جهان را بخوريم. اين ويترين و آن دکور به زودي از هم مي پاشد. انتخابات اخير آمريکا گوشه اي از اين فروپاشي را نشان داد. مشکلات و مصيبت هاي
دروني آمريکا اجازه نمي دهد آنها بيش از اين جلو بيايند. فتح حلب نشان داد آنها ضعيف تر از آنند که فکر مي کنيم.
اخيراً آقاي هاشمي رفسنجاني در مورد دستاوردهاي برجام گفته است؛ «آنها که مي گويند برجام اثري نداشته، پاسخ خدا را چگونه مي دهند؟» خوب بود آقاي هاشمي در فضايي که وزير امور خارجه گفته است تحريم ها روي کاغذ برداشته شده و در اعتماد به کري اشتباه کردم! سيف مي گويد دستاورد برجام تقريباً هيچ بود! و آقاي صالحي مي گويد آمريکايي ها بارها دبه کرده اند و دستاوردي نداشتيم! چند دستاورد يا اثر برجام را ذکر مي کردند و حد اقل جواب مردم را مي دادند. خوب بود ايشان در حالي که برجام فتح الفتوح ناميده شده، يکي از فتوحات آن را ذکر كرده يا اينکه گفته شده برجام معجزه قرن است، يک چشمه از اين معجزه را بيان مي کردند.
برجام بخشي از بيت المال را که مصروف سرمايه گذاري در صنعت هسته اي شده بوده، بر باد داد و فرصت هاي نظام و امکانات آن را براي مقابله با زورگويي قدرت هاي جهاني ناديده گرفت. آيا نبايد در مورد اين خسارت ها به خدا پاسخي داد؟ پاسخ به مردم را که فعلاً تعطيل کرده ايد!
گرگها از کجا بو کشیدند؟
محمد ایمانی در این شماره از روزنامه کیهان اورده است:
وفاق و اجماع ملی، مهمترین اولویت در بازشناسی چالشهای پیش روی یک ملت و راه غلبه بر آنهاست. چگونه میتوان به این وفاق رسید؟ کدام گفتمان فراگیر ملی میتواند ملت ما را در غلبه بر چالشهای مهم اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بسیج کند؟ فشارهای اقتصادی و سیاسی دشمن از کدام نقاط نفوذپذیر شدت گرفت و چگونه باید این منافذ را بست؟ سهم دولت دوازدهم در این میان کدام است؟
1- آذر و دی ماه هر سال، تداعیکننده دو اتفاق تلخ سیاسی و اقتصادی است. درست7 سال پیش (6 دی 1388) ماجرای حرمتشکنی روز عاشورا از سوی طیفی رخ داد که بعد از 8 ماه نقابداری و بهانهجویی بر سر انتخابات، حالا نقاب انداخته بودند و پس از آن که روی جمهوری اسلامی خط کشیده و به امام و رهبری اهانت کرده و مرگ بر اصل ولایت فقیه گفته بودند، حالا سر وقت سرور آزادگانی رفته بودند که همه چیز ملت ایران بود. ششم دی ماه 88 معلوم شد حتی شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» هم، هویت واقعی صحنهگردانهای اصلی آشوب 88 را برملا نمیکند. آن روز در میان حرمتشکنان بازداشتی، عناصری از سازمان منافقین و بهائیت بودند؛ هرچند که میرحسین موسوی همانها را «مردمان خداجو» نامید. آذر و دی ماه دو سال بعد (1390) در حالی که دو سه ماه بیشتر تا انتخابات مجلس نهم باقی نمانده بود، به واسطه اخلال و خرابکاریهای انجام گرفته، بازار ارز و طلا متلاطم شد و قیمتها رو به صعود گذاشت؛ و این در حالی بود که آن ماهها مصادف با ایام محرم و صفر بود و معمولا خرید طلا و ارز در این ماههای سوگواری کاهش مییابد، نه افزایش. آیا میان التهابافکنی سیاسی دی ماه 1388 و بیثباتسازی اقتصادی در سال 90 و آشفتگی آذر و دی امسال بازار ارز و سکه نسبتی برقرار است؟ هر کس «غیرت مذهبی» یا «وجدان ملی» داشته باشد از نوع این ضربات سیاسی- فرهنگی یا اقتصادی به درد میآید و دنبال چارهجویی میرود.
2- فعلا درباره خوب و بدش قضاوت نمیکنیم. اما لابد عوام و خواص جامعه از هر طیف، این گزاره را تایید میکنند که دولت یازدهم و رئیس آن، به خاطر فشار تحریمهای اقتصادی بر سر کار آمد. رفع تحریمها، وعده و شعار اصلی رئیس دولت یازدهم بود؛ حال آنکه بخشی از متحدان و حامیان وی در واقع استارتزننده و آدرسدهنده تحریمها بودند اما به دروغ مردم القا میکردند با هدف نجات اقتصاد کشور از تحریم، به میدان سیاست بازگشتهاند. این طیف نقش مهمی در آشوب سال 88 ایفا کردند و مورد لعن و شماتت ملت ایران در حماسه نهم دی قرار گرفتند. آنها در انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92، ابتدا از گزینههای دیگر حمایت میکردند اما 3 روز مانده به روز رأیگیری، حاجی انا شریک گفتند و حامی آقای روحانی شد؛ پس از آن هم با وقاحتی بیسابقه در تاریخ سیاسی ایران گفتند «دولت یازدهم، رحم اجارهای اصلاحطلبان است». این جریان طفیلی تا توانستند در دولت و وزارتخانهها مهرهچینی کردند. ادعای اصلی یادداشت حاضر این است که اقتدار و امنیت ملی و اقتصاد و فرهنگ کشور، «گروگان» همین جریان طفیلی است و تا برای خلع ید و مجازات آنها اهتمام نشود، فشارها و تهدیدها و مضیقههای دشمن علیه ملت ایران ادامه خواهد داشت. به این گزاره باید مستندا پرداخت و از متن این روایت مستند، به وفاق و اجماع ملی درباره «افق آینده»، «دولت دوازدهم» و چگونی پیگیری راهبرد «پیشرفت و عدالت» رسید.
3- رابرت گیتس یک سیاستمدار اطلاعاتی کارکشته است که از ریاست سازمان سیا به وزارت دفاع در دولت جمهوریخواه بوش رسید. او به اعتبار تجربیاتش- در اتفاقی نادر و کمسابقه- در دولت دموکرات اوباما ابقا شد. 27 شهریور 1388 وقتی حاشیهسازی برای راهپیمایی روز قدس اتفاق افتاد و جمعیتی سازماندهی شده در میدان هفت تیر، شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر دادند، گرگهای اطلاعاتی از این اتفاق بو کشیدند و تصمیمهای مهمی گرفتند. 10 روز بعد، رابرت گیتس با اشاره به ماجرای روز قدس، به شبکه CNN گفت «در حال حاضر به دلیل شکافهای عمیق در ایران، تحریم اثرگذارتر از گذشته است. ما در حال حاضر شکافهایی را در ایران شاهدیم که در 30 سال گذشته بیسابقه است. معترضان به جای پیگیری رای خود، برخی سیاستهای کلی جمهوری اسلامی را هدف گرفتهاند.» نطفه تحریمهای فلجکننده از همینجا در ذهن دشمنان ملت ایران و رصدگران اطلاعاتی آنها منعقد شد. «گیتس» 9 ماه بعد یعنی 31 خرداد 89 در مصاحبه با فاکسنیوز، ارزیابی خود را اینگونه تکمیل کرد؛ «فشارها و تحریم اقتصادی، ظرفیت و شانسی خوب برای توقف برنامه هستهای ایران است تا جمهوری اسلامی را سر عقل بیاورد و بفهمد با ادامه این وضعیت، امنیت خود را بیشتر در معرض خطر قرار میدهد. انتخابات سال گذشته در ایران، حکومت را به چند دسته تقسیم کرد و افزایش فشارهای اقتصادی میتواند به تسلیم شدن ایران بیانجامد». چرا باید برای توقف برنامه هستهای ایران به عنوان «نماد پیشرفت فنی و اقتدار علمی»، امنیت ملی آن هدف قرار میگرفت و چرا ابزار آن، ایجاد اختلاف و آشوب و تحریم اقتصادی قرار گرفت؟
4- روزنامه لسآنجلس تایمز مهرماه 1388 به فاصله 20 روز، 2 تحلیل قابل تأمل را منتشر کرده است. این روزنامه 10 مهر 88 در گزارشی قابل تأمل مینویسد «برخلاف غرور ملی ایرانیها، اپوزیسیون و جنبش سبز از فشار غرب راضی است. یکی از مخالفان که بازداشت شده، میگوید افشای وجود یک نیروگاه هستهای جدید، بر فشارها علیه دولت خواهد افزود و همین امر موجبات رضایت جنبش سبز را فراهم میکند. با تشدید فشارها میتوان امیدوار به عمیقتر شدن شکافها بود.» این گزارش ادامه میدهد «برنامه هستهای باعث غرور ایرانیان است اما همین برنامه موجب اختلاف میان اصلاحطلبان خواستار تعامل با غرب و تندروهای مخالف مداخله غرب در امور ایران شده است. محسن مخملباف [عضو اتاق فکر فتنه سبز در خارج کشور] در یک تظاهرات اپوزیسیون در نیویورک، بیانیهای را قرائت کرد که در آن نوشته شده بود؛ «جنبش سبز، بمب اتم نمیخواهد»... اغلب ایرانیها مخالف سازش بر سر برنامه هستهای خود هستند؛ این یک حس ملی است که حتی قبل از انقلاب 1979 هم وجود داشته است... افرایم هالوی رئیس اسبق سازمان جاسوسی موساد میگوید که امیدوار است با افزایش فشار غرب، نارضایتی در داخل ایران پا بگیرد و باعث تغییر رفتار جمهوری اسلامی شود.»
5- لسآنجلس تایمز همچنین 28 مهر همان سال، از رایزنی یک مقام آمریکایی به نام جانهانا با سران اپوزیسیون و نمایندگان رهبران جنبش سبز خبر میدهد. «هانا» به این روزنامه میگوید: «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را میدهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن... برخی از آنها نگرانند که رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سبز سرکوب شود. با وجود این نگرانی، آنها پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هستهای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج- هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط حکومت به دست مخالفان را تسریع خواهد کرد»! بین سخنان گیتس درباره تحریمها و گزارش لسآنجلس تایمز درباره ضرورت تحریمهای فلج کننده، کمتر از 20 روز فاصله است. 9 ماه پس از این تبادل «گرا»ی اطلاعاتی، یعنی در تاریخ 20 خرداد 1389 (9 ژوئن 2010) قطعنامه تحریمی 1929 به بهانه برنامه هستهای- و در واقع برای حمایت از فتنه سبز- صادر شد. خرداد یک سال بعد، هیلاری کلینتون وزیر خارجه حامی فتنه سبز، رسماً از «تحریمهای فلجکننده» رونمایی کرد و به فاصله 6 ماه، ایجاد شوک مصنوعی و تورم انتظاری در بازار سکه و ارز، توسط اخلالگران سیاسی- رسانهای و تروریستهای اقتصادی آغاز شد تا به یکی از دو کار آشوب سیاسی- اقتصادی یا تغییر مسیر انتخابات مجلس نهم (اسفند 1390) بیاید؛... و این ماجرا تا انتخابات ریاستجمهوری 92 و پس از آن- تا به امروز که بازار ارز و طلا، چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری مجدداً دستخوش دستکاری است- ادامه پیدا کرده است.
6- مایکل لدین مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا به فاصله 4 ماه، 2 بار درباره شجرهنامه «جنبش سبز» مصاحبه و سخنرانی کرد. او هفتم دی 89 در بنیاد FDD (دفاع از دموکراسی) گفت «روزی ما خواهیم نشست و در مورد تاریخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهیم کرد و همه شما خواهید گفت که این جنبش از سال 2009 (1388) شروع شد اما من به شما میگویم که ما میدانیم و میتوانیم مستند کنیم که ریشه این حرکت به اواسط دهه 1980 میلادی ]سالهای 1365-66 شمسی[ برمیگردد و در طول مراحل مختلف، تکامل پیدا کرده است. من حرفهای بیشتری برای گفتن در این باره دارم اما همین جا سخنانم را قطع میکنم». لدین 6 مهر همان سال در گفتوگو با رادیو فردا و با اشاره ماجرای مذاکرات محرمانه مکفارلین تصریح کرده بود «آنچه من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادی است که خواهان رابطه با آمریکا بودند. این افراد چه کسانی بودند؟ کسانی که ما با آنها وارد گفتوگو شدیم؛ افرادی از دفتر نخستوزیری بودند، از دفتر میرحسین موسوی و اطرافیانش».
15 اردیبهشت 93 «محسن-کنگرلو» مشاور امنیتی موسوی در زمان نخستوزیری با روزنامه شرق مصاحبه کرد و گفت «من در کارهای اطلاعاتی و امنیتی، مشاور مهندس موسوی بودم، قضیه سفر و مذاکرات مکفارلین هم امنیتی تلقی میشد و من فرد مورد اعتماد مهندس موسوی بودم... من با یک ایرانی که در پاریس زندگی میکرد و به دلایلی نمیتوانست به ایران بازگردد، آشنا بودم و او قربانیفر ]دلال مذاکره و معامله با آمریکا[ را به من معرفی کرد و از طریق همان فرد با قربانیفر مرتبط شدم... من از طرف آقای موسوی اختیار داشتم که به آقای هاشمی هم گزارش بدهم... هیئت آمریکایی ریسک کرد و به ایران آمد. ما عمداً گفتیم که با پاسپورت ایرلندی بیایند؛ اگر با پاسپورت آمریکایی میآمدند، از همان مقصد لو میرفتند». این جریان پنهانکار آن روز قصد داشت نظام و امام را دور بزند؛ که همین کار را هم شروع کرد اما پس از بار آوردن یک افتضاح، حضرت امام(ره) وارد مسئله شده و با اعلام ممنوعیت مذاکره با تیم مک فارلین، ماجرا را تبدیل به یک شکست بینالمللی برای آمریکا کردند.
7- اجمالاً باید گفت جریان اشرافیت نقشآفرین در «فتنه سیاسی- اقتصادی و فرهنگی» دو دهه اخیر، مسئله اصلی «امنیت و اقتدار و اقتصاد ملی» است؛ نه بخشی از راه حل و منجی و میانجی ماجرا. متأسفانه بخشهایی از دولت نیز گروگان این جریان متهم به خیانت، وطنفروشی و دیاثت سیاسی هستند. خرمشهرهایی به واسطه خیانت این طیف اشرافی به اشغال رفته که باید آزاد شود؛ و قدم اول ایجاد وفاق و اجماع ملی بر سر عوامل نفوذ و شبیخون دشمن است.
سود، سود نیست
دکتر پویا جبل عاملی در این شماره از روزنامه دنیای اقتصاد آورده است:
در بانکداری متعارف، منابعی که سپردهگذار در اختیار بانک قرار میدهد، بدهی بانک محسوب شده و گویی سپردهگذار به بانک وام میدهد و در ازای آن سود دریافت میکند. خریدار سهام بانک، در حقیقت یکی از صاحبان بانک است و مانند صاحب هر بنگاهی، اگر بنگاه سودآور باشد میتواند به میزان سهامی که از آن بانک دارد، سود کسب کند و اگر بنگاه زیان کند، این زیان در کاهش ارزش سهام خود را نشان خواهد داد.
درست است که به غلط ما هر دو این پرداختی را سود میگوییم، اما این سود، آن سود نیست.
آورنده سرمایه بانک و سپردهگذار دو گروه کاملا مجزا هستند و جنس رابطه آنها با بانک متفاوت است. یکی صاحب بانک است و دیگری وامدهنده آن. برای هر بنگاهی (بانکی و غیربانکی) پرداخت سود به وامدهنده هزینه محسوب میشود و درصورتیکه این بنگاه پس از احتساب درآمد و هزینه، سود کسب کرده باشد این سود بین صاحبان بنگاه یعنی سهامداران تقسیم میشود. هزینه بهره، تعهد بنگاه است و صاحب سهام خود بخشی از بنگاه و نسبت به هزینههای بنگاه متعهد. حال چطور میتوان استدلال آورد که بانک موجودی فارغ از صاحبان (بخوانید سهامداران) خود است و نسبت به هر دوی سپردهگذاران و سهامداران متعهد است؟
تحلیل قطعنامه اخیر شورای امنیت علیه شهرکسازی رژیم صهیونیستی
عباس خامهیار* در این شماره از روزنامه مردم سالاری آورده است:
اگرچه تصویب قطعنامه شورای امنیت در خصوص توقف شهرکسازی رژیم صهیونیستی باعث خوشحالی فلسطینیان و بسیاری از ملتهای حامی فلسطین شد و یک اقدام مناسب و مثبتی از طرف شورای امنیت بود و نباید آن را دست کم گرفت و باید قدردان کشورهای ارائهکننده پیشنویس این قطعنامه شد ولی با این حال این پرسش وجود دارد که تصویب این قطعنامه پس از چندین سال تاخیر و بعد از اوجگیری شهرکنشینی باید دید آیا به معنی ایجاد نوعی تعادل است یا نجات از فضای سنگین محکوم جهانی بر علیه شورای امنیت است؟
علاوه بر این نکته قابل توجه آن است که تا چه حد رژیم صهیونیستی پایبند مصوبات این قطعنامه خواهد بود چراکه در گذشته هم قطعنامههای مختلفی در راستای محکومیت رژیم صهیونیستی وجود داشت اما باز این قطعنامهها تاثیر چندانی بر روند شهرکسازی و یهودیسازی قدس در گذشته هم نداشته است. اینها تا زمانی که کشورهای غربی و بویژه آمریکاییها از آنها حمایت میکنند طبیعتا چنین قطعنامههایی قبل از آنکه جوهرش خشک شود همچنان جنایت ایشان به صورت گسترده ادامه خواهد داشت. اما در هر حال به لحاظ معنوی و افکار عمومی تاثیرات مثبت خود را داشته است اما امیدی به عملیاتی شدن آن و پایبندی رژیم صهیونیستی به این قطعنامهها به هیچ وجه وجود ندارد.به طور کلی آمریکاییها اعم از جمهوریخواهان و یا دموکراتها همیشه در رابطه با رژیم صهیونیستی یک مسابقه حمایتی داشتهاند و مبنای انتخابات آمریکا مبنی بر حمایت کاندیداها از رژیم صهیونیستی است، این روند را همواره در ساختار حکومتی شاهد بودیم که روسای جمهور آمریکا طی چند دهه اخیر یکی از مسائل اصلی ماشین تبلیغات انتخاباتی آنها حمایت از رژیم صهیونیستی است و در حضور همه صهیونیستها بیشترین حمایت و دفاع و کمکهای عظیم مالی و تبلیغاتی را به رژیم صهیونیستی دادهاند لذا فرقی بین روسای جمهور و احزاب آمریکا در حمایت از رژیم صهیونیستی وجود ندارد.
بنابراین صدور قطعنامه اقدام مثبتی است که یک فضای خوبی را برای فلسطینیان ایجاد کرد ولی این پرسش همیشه وجود دارد که چگونه در این شرایط بعد از این قدر توسعه در شهرکهای صهیونیستنشین ایجاد شده در منطقه خاورمیانه چگونه حمایتهایی که مقامات آمریکایی از این رژیم داشته است اجازه بهرهگیری فلسطینیان از قطعنامه را میدهد و اساسا راهکاری برای اجرایی شدن این قطعنامه وجود دارد و یا اینکه این قطعنامه صرفا یک محکومیت تبلیغی و اخلاقی است؟
طبیعتا قطعنامههایی که به تصویب شورای امنیت میرسد باید دارای ضمانت اجرایی باشد تا فضایی برای کشورها ایجاد کنند تا بتوانند مفاد قطعنامه را اجرا کنند. به نظر نمیرسد که چنین ساز و کاری وجود داشته باشد و اگر چنین ساز و کاری هم وجود داشته باشد، قدرتی قادر به عملیاتی کردن آن نخواهد بود. رژیم صهیونیستی همیشه و همه جا نشان داده که متاسفانه قلدر مآبانه و به تعبیری جنایتکارانه ضد فلسطینی و ضد حقوق بشری خود در همه زمینهها ادامه داده است. جنایت این شهرکنشینیها در حق فلسطینیها و در حق روستاهای فلسطیننشین و مزارع و زمینهای کشاورزی بسیار تاسفانگیز است و این روش همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.
*معاون بینالمللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و رایزن پیشین ایران در کویت
بنگاه چه سودآور باشد و چه نباشد، چه سود موهومی تعریف بکند یا نکند، چه کارآمد باشد و نباشد، متعهد به پرداخت سود سپردههای خود است. اما تنها زمانی میتواند سود بین صاحبان سهام توزیع کند که واقعا سود کسب کرده باشد. بدون تردید اگر یک بانک ورشکسته شود، به این معنی که زیان بانک آن قدر باشد که سرمایه کفاف آن را ندهد، آن گاه مانند هر بنگاه ورشکسته طبق قانون، وامدهنده (بخوانید سپردهگذار) به بانک تنها میتواند به میزان دارایی باقیمانده برای بانک، سپرده خود را زنده کند.
البته در بانکداری مدرن امروز توصیه میشود بانکها برای تامین مالی خود از اوراق قرضهای استفاده کنند که قابلیت تبدیل به سهام را داشته باشد؛ به این معنا که خریدار اوراق قرضه تا زمانی که اوراق، سند بدهی بانک به صاحب اوراق باشد، بهره دریافت میدارد و درصورتیکه بانک وضعیت نامساعدی پیدا کند این حق را دارد که اوراق را جزو سهام خود تعریف کند و با خریداران اوراق مانند صاحبان بانک رفتار کند، اما این مورد با سپرده متفاوت است و تازه در اقتصاد ما هنوز چنین اوراقی تعریف نشده است.
این موضوعی کاملا عیان و عادی است که زیان بنگاه از آن صاحبان بنگاه باشد و اگر امروز بانک مرکزی اصرار بر این دارد که ترازنامه بانکها باید واقعیت را عیان کند تنها به این منظور است که نمیتوان سودی که نیست را توزیع کرد، اما در عین حال تا زمانی که بانک وجود دارد و ورشکسته نشده است، باید هزینه سود سپردههای خود را بپردازد و این منوط به سودآوری نیست؛ چون اصولا قبل از محاسبه سود باید هزینهها (از جمله سود سپردهها) پرداخت شود.
محاسبه سودی که وجود ندارد شاید امروز باعث خوشحالی سهامداران شود، اما با این نوع حسابداری و چشمپوشی از واقعیت، زمانی خواهد آمد که انباشت زیان واقعی، بانک را به ورشکستگی کامل میکشاند. آیا ندیدن واقعیت دردی را دوا میکند؟ پذیرش واقعیت گام اول اصلاح است. اصلاحی که اکنون بانکهای ما به شدت به آن نیازمندند.
باقیاتالصالحات اوباما
فریدون مجلسی . تحلیلگر روابط بینالملل در این شماره از روزنامه شرق آورده است:
در واپسین روزهای دولت اوباما دو اتفاق شگفتانگیز بینالمللی رخ داد؛ نخست اینکه دولت مصر پس از مذاکره تلفنی آقای ترامپ با ژنرال سیسی طرح پیشنهادی خود را درباره محکومیت ادامه خانهسازی در سرزمینهای اشغالی اسرائیل از دبیرخانه شورای امنیت پس گرفت؛ دوم اینکه طرح پیشنهادی کشورهای نیوزیلند، مالزی، سنگال و ونزوئلا با ١٤ رأی موافق اعضای شورای امنیت و یک رأی ممتنع آمریکا به تصویب رسید. در واقع همانطورکه وتونکردن قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران از سوي روسیه و چین، موافقت آنان با تحریم ایران تلقی میشود، رأی ممتنع آمریکا به محکومیت اسرائیل پس از دههها وتوکردن اینگونه قطعنامهها، موافقت آمریکا با قطعنامه تلقی میشود و به آن اعتبار اتفاق آرا میبخشد. وقیحانهترین واکنش به این قطعنامه انسانی و منطقی و صلحدوستانه از سوی نتانیاهو بود که آن را «وقیحانه» نامید! نخستوزیر رژیم اسرائیل دراینمیان ظاهرا از نیوزیلند بیش از همه رنجیده و از کشورهای این گروه چنین توقعی نداشته است و سفیر خود را از نیوزیلند فراخواند. پیشنهاددهندگان این قطعنامه در واقع نمادهای مناطق مختلف جهان تلقی میشوند؛ مالزی از گروه آسیایی، نیوزیلند از گروه اروپایی و آنگلوساکسن، سنگال از گروه آفریقایی و ونزوئلا از قاره آمریکا. دراینمیان استرداد قطعنامه پیشنهادی مصر خصوصا آنکه پس از گفتوگوی تلفنی سیسی با ترامپ رخ داده، واکنشهای گوناگونی را برانگیخته است؛ یکی حیرت از شتابزدگی نامعقول ترامپ در زمانی که هنوز اختیار قانونی نیافته است و مداخلات او را نميتوان توجیه كرد؛ خصوصا آنکه به نمایندگی آمریکا در سازمان ملل توصیه کرده بود به قطعنامه محکومیت اسرائیل رأی مخالف دهند یعنی آن را وتو کنند؛ نکته دیگر واکنش به استرداد طرح مصر است و اینکه آیا این امر ربطی به گفتوگوی او با ترامپ داشته است؟ اگر چنین باشد در واقع ضربهای به حیثیت ژنرال سیسی تلقی میشود و این پرسش مطرح میشود که آیا رئيسجمهور یک دولت عربی با محکومیت خانهسازی اسرائیل در سرزمینهای اشغالی مخالف است؟ تصور ميشود چنین برداشتی ناشی از سطحینگری و دستکمگرفتن هوشمندی سیسی باشد. در واقع زمینهسازی محکومکردن اسرائیل در زمانی که این کشور چند سالی است جهان را به درگیریهای منطقهای مشغول كرده و خود با خشنودی در کناری ایستاده و بیسروصدا به تجاوزاتش ادامه میدهد، گستردهتر از این حرفهاست. برداشت معقولتر این است که طرح سیسی ممکن بود به زیان این اتفاق آرای جهانی باشد و در واقع با شکستن آرای کشورها نتیجهای به زیان حقوق فلسطین به بار آورد. در واقع استرداد طرح رئيسجمهور مصر را باید حمایت او از یکپارچگی آرای ملل در محکومیت رژیم اسرائیل تلقی کرد. شاید طرحی که ارائهدهنده آن گزیدهای نمادین از کشورهای جهان باشند مؤثرتر از طرحی مصری باشد که ممکن است جانبدارانه تلقی شود. این رأی، هشداری نیز به رئيسجمهور منتخب ایالات متحده است مبنی بر اینکه عقلانیت در سیاست را حفظ کند و بداند با درافتادن با مکزیک، کانادا، اروپا، چین و بقیه جهان و با رفتاری اربابانه و خودنمایانه نمیتواند برای کشورش کسب حیثیت و محبوبیت کند.
ترامپ قبلا گفته است که از ٢٠ ژانویه، یعنی در آغاز کار خود، وضع سازمان ملل را نیز روشن خواهد کرد! البته آمریکا یکچهارم هزینههای سازمان ملل را میپردازد و از طرفی تمرکز سازمان ملل در نیویورک و در ملک وقفی «راکفلر»، برای آمریکا مهم است. بههمیندلیل قطعا کنگره آمریکا عاقلتر از آن است که با تصویب تمایلات شعاری ایشان آن کشور را منزوی کند. ترامپ درباره لزوم اتمیشدن کشورهایی مانند کرهجنوبی، ژاپن و حتی عربستان سعودی و تقویت تسلیحات اتمی آمریکا نیز سخنانی گفته بود که بهنوعی یادآور شعارهای حاکمیت بر جهان است غافل از اینکه حتی بقای «برجام» مستلزم رعایت اصول قرارداد منع گسترش سلاحهای هستهای است. او احتمالا نمیداند همان قرارداد، کشورهای اتمی فعلی را نیز ملزم به خلع سلاح هستهای میکند؛ بهعبارتدیگر قرار نیست برخی کشورها برای همیشه اتمی بمانند و به اعتبار آن برای خودشان حق باجخواهی قائل شوند. ایران در آینده باید از قدرت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی همشأن انگلیس و فرانسه و دیگر دارندگان تسلیحات اتمی برخوردار شود و در آن زمان ناچار است از دیگران نیز بخواهد به محدودیتهای منع گسترش سلاحهای اتمی تن دهند یا اینکه اتفاقات ناخوشایندی برای جهان خواهد افتاد. دراینمیان باراک اوباما با رواداشتن محکومیت رژیم اسرائیل در قطعنامه لازمالاجرای شورای امنیت -که پس از قطعنامه ٢٤٢ شاید مهمترین اقدام شورای امنیت در راه ظلمستیزی و برقراری صلح در خاورمیانه باشد- عملا باقیاتالصالحاتی از خود برجای نهاده است که در تاریخ به نام او ثبت خواهد شد. چهبسا کلیدی برای راهحل دوکشوریشدن و جبران خسارات مردم فلسطین به شمار آید. بگذار آقای نتانیاهو نیز چند شبی نخوابد!08122/10
سرخط به دنبال آن است تا هر روز سرمقاله و یادداشت روز روزنامه های کشوری را بررسی و به اطلاع شما مخاطبان عزیز برساند در سر خط امروز 6 دی ماه جاری روزنامه های وطن امروز، خراسان،کیهان،رسالت، دنیای اقتصاد،مردم سالاری و شرق را بررسی کرده ایم.
کد خبر 261773
نظر شما